باسمه تعالی

در روزهای اخیر شاهد بودم که همه خبرگزاری های ایرانی خبر کشف ذره هیگز-بوزون را مخابره کرده بودند. حتی بعضی از آنها سعی کردند نقش دانشمندان ایرانی را در این بزرگ ترین اکتشاف قرن پررنگ نشان دهند. حتی سایت های مدعی دشمن شناسی نیز سعی کردند از غافله عقب نمانند و خبر را با تیتر دستیابی به شواهدی از وجود ذره الهی مخابره کردند. اما پشت پرده این هیاهو چیست؟

تمدن غربی چنین وانمود میکند که با اتخاذ روش علمی تجربی، دیگر نیازی به مذهب نیست و با روش های علم تجربی میشود به همه حقایق جهان دست یافت. ایرادات این رویکرد را در مقاله ای تحت عنوان درباره علم از دیدگاه تمدن غربیتوضیح داده ام.

اساسا اگر قائل به این نباشیم که هر معلولی یک علتی دارد، نمیتوان تعریفی از علم داشت، زیرا علم در واقع شناخت علت هر پدیده است. بنابراین کسی که دم از علم بزند، چاره ای جز این ندارد که معتقد به نظام علی (با کسر ع و تشدید ل) باشد. یعنی هر معلولی، علتی دارد و خود آن علت نیز علت دیگری دارد و به صورت زنجیروار این توالی علل تا بی نهایت ادامه دارد، بدون اینکه تسلسلی در آن راه داشته باشد. یعنی الف علت ب باشد و ب علت الف. بنابراین لازمه تفکر علی، اعتقاد به خالق و وجودی بی نهایت که سلسله علت ها به او ختم میشود، است.

آزمایشگاه Large Hadron Collider) LHC) در سرن نمونه ای کلاسیک از موسسات علمی غربی است. در چنین موسساتی حتما دو طایفه از افراد را میتوان یافت. دسته اول افرادی هستند که بهره ای از علم و فن دارند، ولی یا بخاطر تمرکز شدید بر موضوعات علمی و یا به دلیل بهره هوشی کم و یا ضعف روحی و روانی قادر به ارائه چشم اندازی از کل سیستم و نگاه از بالا به قضایا نیستند. چنین افرادی حتی اگر افرادی باهوش باشند، آن قدر غرق در مسایلی نظیر نتایج آزمایشات، آماده کردن مقاله برای چاپ در مجلات علمی ویا اسم و رسم خود، هستند که هیچ گاه فرصت نمی یابند آزادانه بیاندیشند. در صد بالایی از حدود 10000 محقق و دانشمندی که در این مرکز کار میکنند، جزو این دسته هستند. آخرین آماری که چند سال پیش دیدم خبر از وجود حدود 4000 دانشجوی دکترا می داد که بر روی نتایج حاصل از این مرکز کار میکنند. چنین افرادی ممکن است هر روز از جلوی مجسمه شیوا Shiva در این مرکز بگذرند و اساسا برایشان این سئوال پیش نیاید که مجسمه خدایگان مرگ و نیستی هندوها در جلوی در ورودی این مرکز چه میکند. اگر هم سئوال پیش آید، با توضیحات کودکانه ای مانند شباهت رقص شیوا با حرکات ذرات زیراتمی قانع میشوند.

دسته دوم افرادی هستند که نقش مدیریت چنین موسساتی را دارند و از طرف حاکمیت مامور تحقق اهداف سیاسی، نظامی، اجتماعی و فرهنگی و عقیدتی هستند و در پس آزمایشات علمی به دنبال اهداف قابل لمس مادی هستند. بدیهی است که چنین افرادی دهها میلیارد دلار پول را صرف پیدا کردن ذره ای که فقط یک پیکو ثانیه قابل مشاهده باشد، نخواهند کرد. چنین افرادی معمولا به گروه های شیطانی تعلق دارند و برنامه کاری خود را در سمبل های بکار گرفته شده، به اقران خود نشان میدهند. این افراد، افراد متعلق به دسته اول را در ویترین گذاشته تا هر وقت که بنا بود به عموم درباره دستاوردهای علمی توضیحی داده شود، آنها با زبانی که مردم عادی سر در نیاورند، توضیحاتی بدهند تا این احساس در مردم ایجاد شود که افرادی با صداقت نهایت سعی و کوشش خود را خواهند کرد تا دستاوردهای واقعی علمی بدست آید. اما آنچه را که از ادعاهای کشفیات علمی میخواهند نتیجه بگیرند را با زبانی عامه پسند بیان میکنند تا عامه مردم جرات ابراز مخالفت با آن را پیدا نکنند و به قول معروف بی لباس بودن پادشاه را بر ملا نسازند.

به عنوان نمونه بیان میشود که ذره هیگز عامل جرم بخشیدن به ذرات بدون جرم در بانگ بزرگ بوده است و دستاوردهای علمی نشان داده که معاذالله در لحظه بانگ بزرگ که خلقت بوجود آمد، هیچ احتیاجی به وجود یک خالق نبوده است. در حالی که غلط بودن چنین گزاره ای بدیهی است، زیرا چنین ادعایی را با علم تجربی نمیشود ثابت یا رد کرد و صلاحیت ابراز نظریه در این باب با فلسفه است. علم تجربی فقط موظف به سکوت در چنین مقوله ای است.

در این مقاله نیز درباره این که چرا برای جا انداختن نظریه بانگ بزرگ به فرضیه وجود ذره هیگز و میدان هیگز احتیاج دارند، توضیح داده و نشان داده که نظریه بانگ بزرگ در واقع نظریه ای مذهبی است که با جامه مبدل خود را به عنوان نظریه علمی جا زده است. این نظریه برای طرفدارانش به عنوان راهی برای فرار از اعتراف به نیاز به خالق داشتن جهان است، که البته تلاشی بیهوده است.

هر چند تلاش بسیاری صورت می گیرد تا این تصور ایجاد شود که افراد دخیل در این کار در بیان مطالب علمی بسیار محتاطانه و صادقانه عمل میکنند، واقعیت صد در صد خلاف این است. هنوز هیچ فیزیکدانی در دنیا وجود ندارد که بتواند تعریفی از ماهیت جرم و یا جاذبه ارائه کند که مورد توافق دیگر فیزیکدانان باشد، اینکه این جرم یا جاذبه از کجا پیدا شده نیز بماند. هنوز کسی نمی داند که آیا میدان هیگز یک میدان واحد است یا متشکل از چند میدان دیگر است. فیزیکدانان سرن ادعا کرده اند که ذره هیگز با 6 سیگما قطعیت کشف شده فرض میشود، در حالی که آنها تنها مجاز بودند که ادعا کنند که نتایج آزمایشات نظریه هیگز را رد نکرده است. قطعا آنها واقف هستند که نمی توانند ادعای کشف چنین ذره ای را داشته باشند، و ادعای 6 سیگما قطعیت فقط راهی برای فرار از مورد مواخذه قرار گرفتن است. چنین ادعاهایی مورد تردید توسط دیگر فیزیکدانان قرار گرفته ولی نظرات مخالفان به اطلاع عموم نخواهد رسید.

شاهد دیگری که بر سوءاستفاده های اعتقادی از نتایج آزمایشگاه سرن وجود دارد، روایت فیلم های هالیوودی از این قضیه است. قصه فیلم Angels & Demons محصول سال 2009 این است که پاپ که واقف شده در آزمایشگاه سرن God Particle را یافته اند و به اسرار خلقت دست یافته اند، قصد داشته تا اعلام کند یافته های علمی مقدم بر اعتقادات مذهبی هستند. ولی قبل از این اقدام به قتل میرسد و در نهایت معلوم میشود که قاتل او دستیار متحجرش بوده که کشفیات علمی جدید را خطری برای اعتقادات مذهبی یافته بود. البته این فیلم اهداف دیگری را نیز دنبال میکرد که در این لینک درباره آن توضیح داده شده است.

در چند مقاله قبل در این وبلاگ سعی کردم چند نمونه از سئوال های به ظاهر ساده ای را که هنوز کسی قادر به ارائه جوابی برای آن نیست، بیاورم. هدفم از این کار این بود که نشان دهم تا چه اندازه دانش بشر درباره محیط اطرافش اندک است. با چنین سطح اندکی از دانش، چطور میشود ادعای درک ساز و کار خلقت اولیه عالم را داشت. چنین ادعاهایی را بیش از آن که بتوان به حساب طلب علم گذاشت، باید آن را گستاخی محسوب کرد. وقتی بضاعت اندک، بلکه نزدیک به هیچ انسان، برای همان فیزیکدانانی که سعی دارند در این میان برای خود نام و نانی فراهم کنند، اظهر من الشمس است، چه چیز جز حیله و دسیسه شیطان میتواند آنها را به چنین ورطه ای بیافکند؟