باسمه تعالی

۲۶ سال پیش، جرج بوش پدر، در روز ۱۱ سپتامبر، برنامه آمریکا برای ایجاد نظم نوین جهانی را اعلام کرد. این نظم نوین قرار بود با فروپاشی مدل دولت-ملت در کل دنیا، و از بین بردن مرزهای فرهنگی و در هم‌آمیختگی نژادها و قومیتهای مختلف، در نهایت به ظهور دین شیطانی جدید و فراگیر در همه عالم منتهی شود. البته این طرح جزئیات دیگری، مانند کاهش جمعیت دنیا به ۵۰۰ میلیون نفر، نیز داشت. درهم آمیختگی فرهنگی و ضعیف شدن مدل دولت-ملت تا حدی انجام شد؛ ولی به تدریج معلوم شد که دیگر اهداف آن طرح قابل حصول نیست. لذا سردمداران گروه‌های شیطانی پشت‌پرده این طرح، که بر بانک‌های بزرگ و دیگر سازمان‌ها و شرکتهای بین‌المللی تسلط دارند، طرح‌های دیگری را برای تسلط بر دنیا و حاکمیت اعتقادات شیطانی خود به اجرا گذاشته‌اند؛ که در ادامه درباره آن‌ها بحث خواهم کرد.

جنگهای جهانی اول و دوم، تغییرات شگرفی در دنیا ایجاد کرد. تا قبل از آن فرهنگها و حکومتها چنان نامتجانس بودند که امکان تشکیل سازمان ملل متحد و کنترل ملتها و دولتها از طریق آن، و در نهایت تشکیل دولت جهانی فراگیر وجود نداشت. اما پس از این جنگها همه ملتها کم و بیش مجبور شدند که در کنار قوانین داخلی خود، اراده این گروه‌های شیطانی را که از طریق مصوبات سازمان ملل به آن‌ها ابلاغ میشد، در اداره کشور لحاظ کنند. اما هنوز هویت ملی، فرهنگی، و مذهبی مردم دنیا مانع از تسلط فراگیر این گروهها و از بین بردن ادیان توحیدی و برقراری دین جدید است.

چاره‌ای که سردمداران این گروه‌های شیطانی در قرن گذشته میلادی برای بسط سلطه خود اندیشیدند، این بود که همزمان چند جریان به ظاهر متضاد را تقویت کنند که تعارض آن‌ها در نهایت به جنگ و حذف یکدیگر بیانجامد و با این کار انرژی روحی روانی مردم دنیا تخلیه شود و آماده تغییرات بزرگ بشوند. به همین دلیل کمونیسم با پشتیبانی مالی بانکهای غربی و سردمداری صهیونیستهایی مانند لنین و استالین به قدرت رسید. از طرف دیگر هیتلر و حزب ناسیونال سوسیالیسم نیز با کمک همین بانکهای غربی قدرت گرفت و پدر جرج بوش اول، واسطه اصلی در ارتباط هیتلر با بانکهای آمریکایی بود. سنتز نهایی وجود این تزها و آنتی‌تزها این شد که اکثر کشورهایی که در برابر سلطه بانکدارها مقاومت نشان میدادند، پس از جنگ سلطه آن‌ها را پذیرفتند و به تدریج نسخه‌های اقتصادی بانکهای جهانی در همه این کشورها، چه سرمایه‌داری و چه سوسیالیستی، به اجرا گذاشته شد.

در دوره معاصر نیز مشابه همین سیاست در حال اجرا است. چین به کمک روسیه و چند کشور دیگر، در حال تعریف نسخه‌ای دیگر از نظم نوین جهانی است و باور بسیاری از رهبران ساده‌لوح آنها این است که رهبری این نظم نوین را خود به عهده خواهند گرفت. اما تمام مؤسسات مالی عمده و سرمایه‌های عمده این کشورها نیز تحت کنترل همان بانکدارهایی است که بر تمام ارکان جوامع غربی تسلط دارند. وابستگی این گروه از کشورها به بانکداران جهانی صرفاً یک ادعا نیست و این مطلب را در بندبند بیانیه گروه BRICS در پایان اجلاس اخیرشان در شهر Xiamen چین میتوان مشاهده کرد. این بیانیه صریحاً بر تعهد این کشورها به برنامه ۲۰۳۰ و کار در چارچوبهای تعریف شده توسط سازمان تجارت جهانی تأکید دارد.

کدام نسخه نظم نوین برای ایران بهتر است؟

جواب این سئوال خیلی واضح است: هر دو نسخه بد هستند و از طرف گروه‌های شیطانی اداره می‌شوند و همراهی با هر کدام از آنان هم به پایان اسلام در ایران منجر خواهد شد و هم چیزی از تمامیت ارضی و ملت ایران باقی نخواهد گذاشت. بهترین روش، حفظ استقلال و سیاست «نه شرقی نه غربی» است. مدل اقتصادی که بانکداران جهانی بر هر کدام از قدرتهای جهانی تحمیل کرده‌اند این است که بطور دائم در حال رشد اقتصادی باشند و برای این کار دائما میزان قرض‌های آنها افزایش یابد و فاصله طبقاتی فقیر و غنی نیز افزون شود. این مدل واضحا قابل ادامه نیست و اساسا منابع موجود در زمین محدود است و امکان مصرف روزافزون آنها بطور ابدی وجود ندارد. یا باید روش زندگی را سریعا از زندگی مصرفی به زندگی معقول و قابل ادامه تغییر داد و یا سریعا جمعیت جهان را به یک‌دهم آن کاهش داد تا بشود این سبک زندگی را برای یک قرن دیگر نیز ادامه داد. اما در کوتاه مدت کاملا قابل پیش‌بینی است که قدرتهای بزرگ بر سر منابع موجود با یکدیگر درگیر شوند و شاید همین مطلب به کاهش سریع جمعیت جهان منجر شود.