باسمه تعالی

داستان شیطان نه مجاز است، نه كنايه است، نه استعاره است، نه تشبيه است، بلکه امر حقيقي است و همه ما تجربه دست اولی از آن داریم. چه کسی است که بتواند ادعا کند که تا بحال وسوسه نشده که کاری را که میداند عقلا و شرعا خلاف است، را انجام بدهد؟ بنابراین خوب است که مکانیزم نفوذ شیطان به قلب انسان و مراحل آن را بهتر بشناسیم، شاید که به درمان آن کمک شود.

چند حالت میتواند برای یک سرباز در میدان جنگ اتفاق بیافتد: او میتواند پیروز جنگ باشد، چه سالم بماند و چه زخمی شود. او میتواند کشته شود و یا اسیر شود. یا حداقل بدون اینکه دشمن را شکست بدهد، جلوی پیش روی او را بگیرد. اما در صحنه نفس در جنگ با شیطان دو حالت بیشتر برای انسان متصور نیست، یا بر شیطان پیروز شده و به او اجازه نفوذ به دل خود نمیدهد و یا اسیر او میشود. شیطان نه اجازه دارد که دست به قتل انسان بزند و نه سودی در این کار برای او متصور است.

در آیه 62 سوره اسرا می فرماید:

قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَـٰذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا

ترجمه: ابلیس گفت: مرا خبر ده این کسی که او را بر من برتری دادی [سببش چه بود؟] اگر تا قیامت مهلتم بخشی، بی تردید فرزندانش را جز اندکی لجام می زنم [و به دنبال خود به عرصه هلاکت و نابودی می کشم.]

یعنی شیطان به دنبال این است که افساری بر آدم ببندد و او را به هر طرف که خواست هدایت کند و او را به کارهایی که به نفعش نیست وادار کند. تا از این راه به زعم خود، برتری خود را نشان دهد و انتقام بگیرد.

شیطان اول به دور دل انسان طواف می کند تا ببیند آیا راهی به درون می یابد و آن قدر منتظر می ماند تا لحظه ای راه نفوذی پیدا شود. آنها که بیدارند و چشم های باز دارند، درهای دلشان بسته است و كليد آن در دست خود آنهاست. اگر هم ببینند شیطان در حال طواف دل آنها است و احتمال دارد این طائف به دل آنها نفوذ کند، به یاد خدا می افتند و بصیرت می یابند و از خطر نجات پیدا می کنند.

إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ   (اعراف 201)

اما اگر شیطان در حال طواف دور دل آدم، ببيند صاحب‌دلي در كار نيست يا مشغول بازی است، كم كم به دل نفوذ مي‌كند. اول کار او وسوسه است، بعد دعوت به مكروهات است. بعد گناه صغيره است و بعد نوبت گناه كبيره است. به وسيله وساوس و مكروهات و گناه صغيره و گناه كبيره شيطان پاي خود را به حرم دل باز مي‌كند وارد صحنه دل مي‌شود. وقتي وارد شد نظير اين مرغهايي كه بر بالاي يك درختي كم كم آشيانه مي‌سازند، اين برگها و چوبها را جمع مي‌كند و آشيانه مي‌سازد. بقیه مراحل آن در خطبه 7 نهج البلاغه به روشنی توضیح داده شده است:

اِتَّخَذُوا الشَّيْطانَ لاِمْرِهِمْ مِلاكاً، وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ اَشْراكاً، شيطان را ملاك و پشتوانه زندگى خود گرفتند، او هم از آنان به عنوان دام استفاده كرد، فَباضَ وَ فَرَّخَ فى صُدُورِهِمْ،

پس وقتي آشيانه كرد، نظير مرغهاي بالاي درخت تخم گذاري مي‌كند وقتي تخمش رشد كرد، اين تخمها را زير بال و پر خود مي‌گيرد تا از اینها جوجه درست شود. وقتي اين جوجه‌ها از تخم مرغ درآمدند و رشد كردند، از آشیانه در می آیند و صحنه دل را می گیرند

وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فى حُجُورِهِمْ،

وقتي اين جوجه‌ها و بچه شيطانها در آمدند، دبيب دارند و دابه میشوند و در صحنه دل جنب و جوشی راه می اندازند. اين جوجه‌ها در همان صحنهٴ دل ‌پرورانده میشوند. ديگر اين بچه شيطان‌ها و اين پرنده‌هايي كه تازه بال و پر درآوردند، در صحنه دل مرتب راه مي‌روند.

فَنَظَرَ بِاَعْيُنِهِمْ، وَ نَطَقَ بِاَلْسِنَتِهِمْ، اگر خاطرات روشني در دل باشد، آن را از صحنه دل بيرون مي‌كنند. آن وقت صحنه دل را مالك مي‌شوند، و وقتي مالك شدند از اين به بعد اين شخص ابزار كار آنها است. آن وقت هر صدايي كه شنيده مي‌شود صداي اين جوجه هاست. بعضی وقتها آدم با خود خلوت میکند و می بیند در اندرونش غوغایی است. یا ممکن است افکاری به ذهن آدم خطور کند که آدم حیران می ماند که چطور چنین فکری توانسته در او راه یابد. اگر جوجه شیطان ها به صحنه دل مسلط شوند، بگويند بايد اين را نگاه كني، او هم نگاه مي‌كند. بايد اينطور حرف بزني، او هم همان حرف را مي‌زند. انسان وقتي خودش را گم كرد، ديگري مالک دل او میشود. آن انسان بیچاره هم ندایی از درون خود میشنود و خیال میکند که این خود اوست که چنین میگوید و چیزی را تمنا میکند، غافل از اینکه این صدا صدای دیگری است. فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ، و زبانشان در گفتنْ زبان شيطان شد، بر مركب لغزشها سوارشان كرد، و امور فاسد را در ديدگانشان جلوه داد، فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطانُ فى سُلْطانِهِ، وَ نَطَقَ بِالْباطِلِ عَلى لِسانِهِ. كارشان كار كسى است كه شيطان او را شريك سلطنت خود قرار داده، و با زبان او به ياوه سرايى برخاسته است.

بسیاری از مواردی که در روان شناسی به عنوان اختلال شخصیتی شناخته میشود، در واقع جلوه های مختلف پدیده شرح شده است، به این صورت که انسان کاری میکند که با شخصیت اصلی او سازگار نیست و این خود او نیست که چنین رفتاری نشان میدهد.

تشخیص اینکه آیا خود انسان مصدر حرفی یا عملی یا آرزویی است یا آن جوجه شیطان ها، آسان است. نفس انسان چیزی را که به ضرر او باشد، هرگز طلب نمی کند. بنابراین اگر چیزی به ضرر انسان بود، یعنی این ندای درونی مال خود انسان نیست و دیگری به جای آدم حرف میزند. تبعیت از قوانین و رعایت حدود الهی همه برای منفعت خود انسان است، بنابراین هر آن چه که تخطی از امر خدا حساب میشود، چیزی است که آن جوجه شیطان ها درخواست میکنند. کافی است که انسان به یاد خود باشد و منفعت خود را در نظر داشته باشد. اما شرط این که آدم به یاد خود باشد، این است که خدا را فراموش نکند، چون فراموش کردن خدا، باعث این میشود که انسان خود را فراموش کند.

وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّـهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ (حشر 19)

ترجمه: و مانند کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشی کرد.

وقتی که انسان به یاد خدا بیافتد و از خداوند متعال کمک بخواهد تا دل او را از لوث شیطان پاک کند، فریادها و پر زدن های جوجه شیطان ها غوغا خواهد کرد و آدم را میترساند. اما او باید بداند که این علامت رو به بهبود رفتن او است و اگر بر یاد رب جلیل تداوم کند، در زمان کوتاهی خواهد یافت که دیگر از غوغاهای سابق خبری نیست و خاطر جمع تری خواهد داشت.