باسمه تعالی

اخیرا با پخش خبر مرگ فیدل کاسترو، مطالب زیادی در رسانه‌های دنیا درباره این فرد دیده میشود. در رسانه های ایرانی هم خبرهای متعددی را دیدم که بعضی از آنها اطلاعات غلط و گمراه‌کننده‌ای داشت. لذا بر آن شدم که خیلی مختصر درباره این فرد مطلبی را بنویسم.

در یکی از خبرها چنین آمده بود که او از ۶۳۸ سوءقصد جان سالم بدر برده بود و بخش عمده ای از این سوءقصدها را سازمان سیا برنامه‌ریزی کرده بود. چنین خبری صحیح نیست. چون سازمان سیا نقش اصلی در تربیت این فرد و به قدرت رسیدن او داشته است. کاسترو که متولد سال ۱۹۲۶ بود، در جوانی به دنبال هنرپیشه شدن بود و در چند فیلم هالیوودی ایفای نقش کرده است. اگر در دیتابیس فیلم IMDB به دنبال اسم او بگردید حداقل دو فیلم متعلق به سال ۱۹۴۶ را مییابید که کاسترو در آن بازی کرده است. این حضور در سینما باعث شده که سازمانهای اطلاعاتی غربی او را، با توجه به هیکل و ظاهرش، برای ایفای نقش رهبر یک گروه چریکی مناسب بیابند و برای این کار تربیت کنند.

سازمان‌های اطلاعاتی چنین رویه ای را به کرات داشته‌اند. فرض کنید زمینه شکل‌گیری یک جریان مخالف امپریالیسم وجود دارد و سازمانهای اطلاعاتی احتمال دردسر را در آینده میدهند. یکی از روشهای آنها این است که فردی را که تربیت شده خود آنها است، به عنوان رهبر جریان مخالف مطرح کنند واو را در رسیدن به قدرت کمک کنند. این کار باعث میشود تا از طریق این فرد و اطرافیانش بتوانند به اسرار محرمانه مخالفان دسترسی داشته باشند و در مواقع لزوم روند جریانات را در کانالی که پیش‌بینی کرده‌اند بیاندازند و به نتیجه دلخواه منتهی کنند. شاید خود آن فرد هم دقیقا از اینکه چرا این سازمانها به او کمک میکنند خبر نداشته باشد و از روی فرصت‌طلبی از این کمکها استقبال کند.

بعضی مواقع سازمانهای اطلاعاتی هم به ظهور یک جریان سیاسی و یا اجتماعی، به عنوان یک تز، کمک میکنند و هم به جریان مخالف آن به عنوان آنتی‌تز، تا به سنتز مورد نظر برسند. به عنوان مثال در آن واحد به دو جریان سیاسی متضاد در دو کشور همسایه کمک میکنند تا به قدرت رسیدن آنها در هر دو کشور به جنگ بین آن دو کشور منجر شده و زمینه تضعیف و وابستگی بیشتر آنها را بوجود آورد. کمک به جریان های کمونیستی آمریکای لاتین نیز یکی از موارد بود. وجود آشوب و درگیری و گروههای چریکی باعث میشد که حکومتهای منطقه فکر استقلال و رهایی از سلطه امپریالیسم را کنار بگذارند. عده‌ای از رهبران چپگرا که مزاحم نقشه های آمریکا بودند، نیز به تدریج ترور شدند تا افرادی مانند کاسترو بتوانند نقش رهبر بلامنازع را بازی کنند.

در ایران هر عملیات اطلاعاتی برون‌مرزی آمریکا را به سازمان سیا نسبت میدهند. در حالی که آمریکا حداقل ۱۷ سازمان اطلاعاتی موازی دارد که در بسیاری موارد نه تنها اطلاعات و ماموریتهای خود را با دیگر سازمانها هماهنگ نمیکنند، بلکه بعضا رقابتهای خشنی نیز با هم دارند. مثالهای زیادی از این قبیل منازعات در صحنه جنگ سوریه نیز میتوان پیدا کرد. به عنوان مثال گروههایی که سازمان سیا آموزش و تجهیز آنها را به عهده داشته بارها با کردهایی که توسط وزارت دفاع پشتیبانی میشوند، درگیر شده اند. داستانهای زیادی از این قبیل منازعات و جنگهای قدرت در بین این سازمانهای اطلاعاتی، حتی در خود خاک آمریکا، میشود ذکر کرد.

درباره میزان سوءقصدها علیه کاسترو اغراق شده تا تصویری که در ذهن مردم ضدامپریالیسم منطقه از این فرد وجود دارد، خدشه‌دار نشود. اما دلیل دیگر عدم موفقیت ترورها این است که اطلاعات این اقدامات سازمانهای اطلاعاتی رقیب توسط سیا به او داده میشد. یکی دیگر از کمکهای بزرگ سازمانهای اطلاعاتی غربی به کاسترو ماجرای خلیج خوکها بود که مخالفان او را برای حمله به کوبا سازماندهی کردند، ولی در صحنه نبرد، بر خلاف قولی که داده بودند، از پشتیبانی هوایی آنها خودداری کردند. کاسترو هم با اشراف اطلاعاتی توانست همه این مخالفان را قلع و قمع کرده و پایه های حکومت خود را مستحکم کند.

مواردی که بیان شد، مطالبی است که مستندتر است و مطلب بسیار دیگری درباره زندگی او گفته شده که اساسا با تصوری که در ذهن مردم از او به عنوان یک رهبر انقلابی وجود دارد، متضاد است.