باسمه تعالی

آیا تا بحال به این نکته توجه کرده‌اید که یک اختلاف فاز فرهنگی بین جامعه ایرانی و بقیه ملتهای همسایه و دیگر ملل عالم وجود دارد؟ وضعیت فرهنگی هر جامعه را شاید بشود مثل یک موج سینوسی فرض کنیم که هر چند ده سال یک اوج و حضیض فرهنگی و تغییر و تحول روحی در آن رخ میدهد. تحول فرهنگی در بعضی جوامع با کمی تأخیر از یک جامعه متقدم رخ میدهد و همین حالت را می‌شود اختلاف فاز نامید. اما اختلاف فاز ایرانی‌ها با بقیه دنیا خیلی زیاد است. طوریکه جریانهای فرهنگی‌شان بعضا مخالف حرکت دیگران است.

چند دهه پیش، دولت شوروی کمونیستی در اوج قدرت بود و با حمله به افغانستان سعی در بسط حوزه نفوذ خود داشت. در آن زمان تفکر کمونیستی تمام جریانهای انقلابی منطقه را تحت تأثیر قرار داده بود. حتی مبارزان فلسطینی برای دفاع از خود در مقابل صهیونیسم، نیاز به این داشتند که آموزش و سلاح خود را از کمونیستها بگیرند و به همین دلیل همه آن‌ها تحت تأثیر تفکرات الحادی بودند. درست در همان زمانی که حرف از مذهب و قانون الهی و حکومت دینی اصلاً قابل طرح نبود، امام خمینی با مطرح کردن این مباحث، حکومتی دینی را پایه گذاری کرده، موج بیداری اسلامی را شروع کرد. هرچند تمام اعتبار این حرکت بخاطر مشخصات روحی و قدرت رهبری ایشان، به خود او تعلق دارد، ملت ایران به دلیل حمایت از این ایده، سهمی در این تحول داشتند.

جریان بیداری اسلامی در سالهای اخیر تحولات شگرفی را در عالم به همراه داشته است و دامنه این تحولات فقط محدود به کشورهای اسلامی نیست. به عنوان نمونه در همین کانادا که بیش از ۱۵ سال است که ساکن هستم، تغییرات عمده‌ای را شخصاً شاهدم. حدود ۱۵ سال پیش تعداد خانم‌های محجبه بسیار کم بود. دلیل آن هم عکس‌العمل مردم کانادا نبود، بلکه بر عکس کانادایی ها خیلی محترمانه با آن‌ها برخورد میکردند و در مقابل احساس خوبی نسبت به کسانی که به اصطلاح Over-westernized بودند نداشتند. در آن زمان دلیل خودداری خانمهای مسلمان از استفاده از حجاب در درجه اول باورهای دینی ضعیف آن‌ها بود و در درجه دوم ترس موهومی از این داشتند که فرصتهای شغلی و اجتماعی آتی را از دست بدهند. تنها جایی که احتمال داشت به خانمهای محجبه توهین شود، داخل مغازه های ایرانیهای مهاجر و محلات ایرانی نشین بود. چون بخشی از آن‌ها به خاطر دلخوری از دین و حکومت دینی به جلای وطن تن داده بودند.

اما در حال حاضر هر وسیله نقلیه عمومی که سوار شوید و در هر کلاس درس و یا محل کاری که حاضر شوید، حتماً چند خانم محجبه هستند. تراشیدن ریش نیز در بین مردان جوان مسلمان خیلی کم شده است و همین مطلب حاکی از این است که تا حدودی مقید به شرع هستند. با اینکه شیعیان فقط بخش کوچکی از کل مسلمین حساب میشوند، در راهپیمایی عاشورای امسال در شهر ونکوور نیز چند هزار نفری شرکت کرده بودند و فیلم مراسم در سایت یوتیوب قابل مشاهده است. با اینکه این راهپیمایی هنوز خیلی با یک عزاداری سنتی عاشورا فاصله داشت، نشان از جرأت پیدا کردن مسلمین و عدم احساس حقارت آن‌ها در ابراز عقاید مذهبی خود، دارد.

چند هفته پیش یکی از بستگان که در اداره‌ دولتی مسئول توزیع و مدیریت دارو کار میکند، نقل میکرد که قرار بود بازرسان دولتی اداره آن‌ها را ارزیابی کرده و نمره بدهند. مدیر اداره هم در چند ماه گذشته فشار زیادی به همه کارمندان آورده بود تا از تطبیق همه چیز با قوانین و استانداردها مطمئن شوند تا اداره آن‌ها بتواند رتبه اول را در کشور بدست آورد. تنها عاملی که باعث شد بازرسان دولتی کانادا نمره صد در صد را به آن اداره ندهند این بود که اداره آن‌ها نمازخانه مناسبی برای مومنین در نظر نگرفته بود و کسانی که به نماز اول وقت مقید بودند، جای درخوری را پیدا نمیکردند. یعنی میزان تقید به اقامه نماز در همه ادارات دولتی کانادا به حدی است که اختصاص یک فضای مناسب برای آن امری لازم شده است.

امروز که اخبار را مرور میکردم دیدم که یکی از افراد معروف رقص و آواز در آمریکا، در کانال اسنپ‌چت خود فیلمی از لحظه بدنیا آمدن فرزندش گذاشته بود. نکته جالب آن این بود که ایشان مکرراً خدا را شکر میکرد که فرزندی سالم به او داده و برای چند لحظه صدای اذان گفتن شنیده شد. یعنی حتی کسی که کارش رقص و آواز است، یا خودش واقعا اعتقادات مذهبی دارد و در گوش نوزاد خود اذان میگوید، و یا این کار را برای جلب توجه طرفداران خود میکند. بنابراین احساسات مذهبی را در بخش مهمی از چند میلیون نفری که اخبار مربوط به این فرد را دنبال میکنند، باید انتظار داشت.

شاهد دیگری که از تأثیرات موج بیداری اسلامی دارم، اقامه نماز جماعت مشترک نیروهای چترباز روسی و مصری است که در جریان یک مانور مشترک در اسکندریه مصر برگزار شد.

صورة عن الصلاة

خبر مذکور به نقل از روسیاالیوم حاکی از این بود که تعداد ارتشی های مسلمان روسی که مقید به خواندن نماز اول وقت باشند، زیاد است و هر واحد نظامی برای خود امام جماعت دارد. کسانی که در سالهای اخیر به حج رفته اند، گواهی میدهند که مسلمین روسی و آسیای میانه حضور سنگینی در این مراسم دارند و اسلام به سرعت در حال گسترش در آن منطقه است. حتی مسیحیان روسی برای حفظ و جلب مردم به کلیسا، دعاهای صحیفه سجادیه را به روسی ترجمه کرده و به نام دعاهای مسیحی به پیروان خود میدهند.

حکومت مصر در دهه های اخیر به دلیل ترسی که از رشد اخوان المسلمین داشت، اجازه نفوذ و رشد مذهبیون را در سیستم قضایی، اداری و نظامی خود نمیداد. دوستان مصری این‌جانب چنین نقل میکردند که هر نشانه ای از علاقه های مذهبی و تقید به نماز باعث می‌شود که فرد از ارتش و قوه قضائیه کنار گذاشته شود. به علاوه حکومت تعمدا افراد را به فساد مالی آلوده میکند تا از عدم تقید مذهبی آن‌ها مطمئن شود. با این حال روی آوردن سربازان مصری به اقامه نماز به حدی است که ارتش نمیتواند همه آن‌ها را حذف کند و با غیر مذهبی‌ها جایگزین کند.

اما داستان اختلاف فاز ایرانیها

آنچه شخصاً از وضعیت فرهنگی ایران، از این فاصله دور، برداشت کرده‌ام این است که درست برعکس موج رو به افزایش بیداری اسلامی در کل دنیا، جامعه ایرانی در حال عقب نشینی فرهنگی است.

دولت ایران وقتی به فکر ارتباط با جامعه جهانی افتاده و ادغام در نظم نوین جهانی را از نان شب واجبتر میداند که آمریکا و اروپا از نظر اقتصادی و فرهنگی در حال فروپاشی هستند. دلیل چنین امری نمیتواند اقتصادی باشد، چون برای بهبود شرایط اقتصادی کافی است که با فساد مالی داخلی مبارزه شود و طبقات ضعیفتر در گردش مالی وارد شوند. بلکه دلیل آن باید یک توقع اجتماعی و پررنگ شدن ارزش‌های مادی غربی در جامعه باشد.

مطبوعات ایران را که مرور میکنم روزبروز با تعداد کلمات انگلیسی بیشتری برخورد میکنم. حتی اخیراً در صحبتهای رئیس جمهور نیز کلمات انگلیسی یافتم که معادل فارسی بهتری نیز داشت. در دوران جوانی ما یکی از تفریحات جوانها در دانشگاه و سربازخانه این بود که با هم مشاعره کنند. جوانهای زیادی در آن دوره پیدا میشدند که صدها بلکه هزارها بیت شعر از سعدی و حافظ و مولوی و غیره بلد باشند. اما در دوران اخیر رشد شبکه‌های اجتماعی چنان بلایی سر دانش آموزان آورده که چنین چیزی را دیگر نباید انتظار داشت. در این شرایط قاعدتاً دولت باید به منظور حفظ زبان و فرهنگ فارسی، فعالیت خود را بر حفظ زبان متمرکز میکرد. اما در عمل درست برعکس عمل کرد و تمام قد از آموزش همگانی زبان انگلیسی دفاع شد.

در شرکتهای خصوصی ایرانی استفاده از کراوات ظاهراً در حال رشد است و به تدریج به عنوان استاندارد تجارت و کسب و کار در می آید. حتی جوانهایی را شخصاً میشناسم که در خانواده‌هایی بزرگ شده‌اند که چند نسل قبلی آن‌ها همه اهل ایمان بوده‌ و از فرهنگ غنی اسلامی برخوردار بوده اند، و دیده‌ام که برای معرفی خود به عنوان یک فرد حرفه‌ای و متخصص، به استفاده از کراوات روی آورده اند.

قبلاً در مقاله دیگری درباره مشاهداتم از سفر ۴ سال گذشته به ایران نوشته بودم که چند نکته در آن کاملاً بارز بود:

اولاً مشخص بود که برنامه‌ای برای تشویق مردم به نماز نشسته خواندن در حال اجرا است تا بشود پس از چند نسل همان بلایی را سر نماز مسلمانان آورد که سر نماز مسیحیان آوردند و در نهایت مراسم مذهبی آن‌ها تبدیل به آواز خواندن در کلیسا، آن هم هفته‌ای یکبار، شده است.

دوماً تقریبا تمام خانه‌های نوساز توالت فرنگی داشتند و بیش از نیمی از آن‌ها رو به قبله بودند. خود همین مطلب حاکی از این است که نه فقط نماز خواندن، بلکه دانستن جهت قبله را نیز نباید از ساکنان آن انتظار داشت.

اگر در گذشته پیشگامان جهاد و شهادت و علمای راستین و مصلحین اجتماعی در ایران وجود داشته‌اند و یا در حال حاضر هنوز میشود چنین افرادی را پیدا کرد، باید حساب این افراد را از بقیه جامعه جدا کرد. وجود چنین افرادی باعث شده که کمتر کسی به خود اجازه دهد که مشکلات بخش قابل توجهی از جامعه ایرانی را به آنها یادآوری کند.

آنچه در جامعه ایرانی در جریان است، من را یاد یک بیماری روانی به نام adult baby syndrome می اندازد. مبتلایان به این اختلال روانی افرادی بالغ و حتی سالمند هستند که نمیتوانند خود را از خاطرات کودکی جدا کنند، هر از چند گاهی داخل تختخواب کودکی خود می‌روند، شیشه شیری دست میگیرند، پوشک میپوشند و با اسباب بازیهای بچگانه بازی میکنند. روی خوش نشان دادن روزافزون جامعه ایرانی به غربزدگی و ارزشهای مادی غربی درست به رفتار همین بیماران روانی شبیه است. در زمانی که منطقه خاورمیانه و کل عالم به تدریج در حال ورود به مرحله بلوغ فکری و روحی است، جامعه ایرانی غصه دار خاطرات چهل سال پیش خود شده است و با فاصله گرفتن از آموزه های مذهبی به دنبال یک توهم میرود.