باسمه تعالی

هر کدام از ما قصه های زیادی از بزرگانی شنیده‌ایم که فقط یک جمله به پیروان خود میگویند و آن پیروان تمام زندگی خود را صرف میکنند که همان یک جمله را بهتر در زندگی خود پیاده کنند. آن پیروان هرچه در زندگی جلو می‌روند و دانش و تجربه بیشتر کسب میکنند، درمی‌یابند که دستور آن بزرگ را بهتر و کاملتر میتوانستند اجرا کنند.

نمیخواهم ادعا کنم که این کار در همه موارد درست است. چون مواردی هم بوده که پیروان در تعبیر حرف بزرگان خود افراط کرده‌اند و آنرا در جایی که نباید استفاده کرده‌اند. به عنوان نمونه چند قرن پیش در قصر باکینگهام در نزدیکی جایی که کودکان بازی میکردند، گلی می‌روید و پادشاه انگلیس دستور میدهد نگهبانی در آن نقطه بایستد تا آن گل زیبا را کودکان لگد نکنند. آن گل پژمرد و آن پادشاه مرد، اما برای صدها سال نگهبانی در همان نقطه تمام وقت می‌ایستاد تا از چیزی که نمیدانست چیست حفاظت کند. وقتی صورت مسأله پاک شده است، تبعیت از دستور دیگر حکمتی ندارد.

اما بسیاری از توصیه‌های اخلاقی و منش های اجتماعی، تا وقتی که آدم آدم است، معتبر و قابل اجرا میمانند. بعضی از حکمها هم ظاهری دارد و مغزی. یعنی مانند پیاز وقتی لایه‌ای را کنار میزنی درون آن مغزی می‌بینی و درون لایه بعدی هم مغز دیگری. به این نوع احکام جوامع الکَلِم میگویند، یعنی جمله واحدی که هر کس میتواند مطابق درک و توانایی و وسعت وجودی خود مفهومی دریابد. در قرآن نیز از این قبیل جملات فراوان دیده میشود.

اینکه افراد مختلف درک متفاوتی از یک حکم داشته باشند قابل انتظار است. به عنوان نمونه داستانی از بهلول قابل ذکر است. اینکه این داستان چقدر مستند و معتبر است خبری ندارم. اما روایت چنین است که در زمان هارون عباسی که امام هفتم (ع) در زندان بوده، چند تن از صحابه و دوستان خاص امام با نامه‌ای از او کسب تکلیف نمودند. نقل این است که امام (ع) ظاهراً در آن شرایط صلاح ندیده که حکم هر کدام را جدا بیان کند، و جواب همه را با یک حرف «ج» داده است. هر کدام از این یاران مطابق فهم و توانایی خود کلمه‌ای را که با جیم شروع میشده، به عنوان جواب فرض میکند. یکی جلاء وطن میکند، دیگری جهاد، یا به جبال پناه میبرد و یا خود را به جنون میزند.

گفتم که الف، گفت دگر هیچ مگو در خانه اگر کس است یک حرف بس است

به هر حال هر کدام از این یاران کاری را انجام میدهد که فرض کرده که منظور امام از حرف جیم آن بوده است. به فرض درست بودن قصه، قصد خیر یاران امام خود قابل تقدیر است. اما اینکه کار این یاران چقدر درست بوده، بحثی است که در جای خود قابل طرح است. شاید بشود انتقادات زیادی به کار آن‌ها وارد کرد. اما وقتی رویکرد آن‌ها را در مقابل کسانی میگذاریم که در مقابل هر حکمی شروع به بهانه آوردن و خود را زمین زدن میکنند، بیشتر می‌شود قدر چنین افرادی را داشت.

بعضی‌ها در مقابل هر حکمی چند عکس‌العمل نشان میدهند. اول شروع میکنند که اعتبار حکم یا گوینده آن را زیر سئوال ببرند. وقتی این شگرد جواب نداد، دنبال کلاه‌های شرعی برای در رفتن از آن میگردند. اگر کلاه شرعی نتوانستند پیدا کنند، در نهایت فرض شان این است که هر قضیه ای در زندگی مانند یک کش میماند و تمام سعی خود را بکار میگیرند که ببینند آن را چقدر می‌شود بکشند. این افراد فکر میکنند هروقت فهمیدند که زیادی کشیده‌اند، میتوانند یک خرده کمتر آنرا بکشند تا پاره نشود. اشکال کار این‌ها این است که نمیدانند بالاخره این کش چه زمانی پاره می‌شود و کجا باید دست نگه دارند. اینها آنقدر کار خود را ادامه میدهند که در نهایت کش پاره شود و دیگر قابل برگشت به وضعیت قبل نباشد.

حرفم این است که هیچ چیز را در زندگی نباید کش فرض کرد.

اصل این مدل ذهنی که آدم همه چیز را کش فرض کرده و آنرا قابل کشیدن و یا چلاندن فرض کند، مدل خوبی نیست. اینکه آدم بخواهد همیشه صبر و تحمل دیگران را آزمایش کند، یا انجام وظایف خود را به تأخیر بیاندازد، یا وقتی با دیگران قرار ملاقات میگذارد بخواهد آن‌ها را معطل نگه دارد، و یا در کاری که با دیگری شریک است بخواهد بیشتر و بیشتر زحمات را به دوش شریک بیاندازد و منافع را بیشتر به طرف خود بکشد، همه از این نشأت میگیرد که این فرد همه چیز را کش فرض کرده است. اگر کسی را یافتید که یکی از این رفتارها را نشان میدهد، میتوانید انتظار بقیه چنین رفتارهایی را داشته باشید، چون همه آن‌ها از یک مدل ذهنی واحد نشأت میگیرد.

چنین فرضی دیر یا زود غلط بودن خود را ثابت خواهد کرد و وقتی چنین شود تجربه حاصله دیگر به کار آدم نمی‌آید. فرض کنید شخصی به این بهانه که هنوز به مواد مخدر معتاد نشده، مصرف این مواد را ادامه دهد. وقتی که فهمید معتاد شده، یا امکان ترک اعتیاد دیگر وجود ندارد و یا مصرف این مواد باعث صدمات جسمی غیر قابل جبران شده است. ترک مصرف مواد مخدر وقتی که آدم فهمید معتاد شده، دیگر فایده‌ای ندارد.

اگر این مدل را درست هم فرض کنیم، باید بدانیم هر کشی را نباید کشید، چون کشی که پاره شود دیگر به درد نمیخورد.