باسمه تعالی

اگر تا بحال درگیر یک بحث سیاسی و یا علمی شده باشید، با این وضعیت برخورد کرده‌اید که یکی از طرفین به دیگری میگوید که دلیلت مضحک است. شاید هم چنین فردی پیش خودش فکر کند که حرف طرف مقابل اصلا قابل مطرح شدن نیست. اما در هر صورت باید غیر قابل قبول بودن حرف حریف را با استدلال نشان دهند، و نه تمسخر. اگر کسی واقعا باور دارد که توان تفکر صحیح را دارد و حرف خودش مستدلتر است، باید بتواند با استدلال ضعیف بودن حرف حریف را نشان دهد. استفاده از تمسخر حاکی از این است که گوینده میخواهد ضعف استدلال خود را بپوشاند.

بحث غلط و درست بودن یک استدلال با بحث مضحک بودن اساساً از دو جنس متفاوت هستند. اگر بشود به چیزی خندید، به این معنی نیست که حتماً غلط هم هست. در این دنیا می‌شود هر چیزی را دستمایه طنز قرار داد. آدمهای با استعدادی هستند که میتوانند غمبارترین و تأسف انگیزترین صحنه‌ها را به جوک تبدیل کنند. اگر کسی بتواند با چیزی جوک درست کند، لزوماً به این معنی نیست که عقلاً غلط است. اما بسیاری مواقع همین فشار روانی تمسخر باعث میشود آدم تمایلی به شرکت در بحث علمی و ارائه دلیل نداشته باشد.

بگذارید این مطلب را با یک مثال تشریح کنم:

وقتی کسانی که با یک عقیده وفکر و یا باور مذهبی دشمنی دارند از ارائه دلیل وامیمانند، شگردی که معمولا انتخاب میکنند این است که در قالب جوک و شوخی آنقدر آن عقیده را مسخره کنند تا آنجا که هرگاه سخن از آن عقیده در بین عوام پیش آید، چیزی جز آن شوخی ها و تمسخرها در اذهان عوام نیاید. شخصا با افرادی برخورد داشته ام که وقتی از حور بهشتی صحبتی پیش می آید، صدها مطلب در تمسخر صفات حور به ذهنشان می آید و میتوانند ساعتها جمعی را با این حرفها سرگرم کنند. اگر کسی با چنین باورهایی مشکل دارد، حداکثر حرفی که میتواند بزند این است که چنین حرفی را نمیتواند باور کند و درباره بقیه مطالب فقط سکوت کند. موجودی مانند حور اساسا متعلق به عالم دیگری است و با ابزارهای علمی مادی نمیشود درباره آن اظهار نظر کرد.

شوخی و مضحکه اساسا از جنس مباحث عقلی و اعتقادی نیست و به هیچ وجه این دو را نباید با هم مخلوط کرد و جایی که آدم باید دلیل عقلی بیاورد، نباید از شوخی کمک بگیرد.

اما متاسفانه چنین اشتباهاتی، علی رغم بدیهی بودن آن، حتی در مجامع علمی نیز رخ میدهد. به عنوان نمونه گوینده‌ای در یک نشست علمی در مالزی کلام خود را درباره اسلامی شدن علوم با این طنز شروع کرد که: آیا دوچرخه اسلامی و غیراسلامی داریم؟ سپس پرسش طنزآلود خود را نسبت به دوچرخه سواری اسلامی و غیراسلامی تکرار کرد. ایشان این بیان طنزآمیز را درباره زمین اسلامی و غیراسلامی و زمین شناسی اسلامی و غیراسلامی و دیگر موضوعات علمی ادامه داده، این نتیجه را به دست می‌آورد که علم اسلامی مثل دوچرخه یا دوچرخه سواری اسلامی حرفی لغو است.

در حالی که باطل بودن این طرز استدلال بدیهی است و بر همگان روشن است که از طنز در استدلال عقلی نمیشود کمک گرفت و اساسا از یک جنس نیستند. به فرض که بحث درباره دوچرخه اسلامی و غیر اسلامی بتواند نیشخندی را بر لب مخاطب بنشاند، نمیشود با قیاس از آن نتیجه گرفت که علم اسلامی و غیر اسلامی هم چیزی مشابه مورد دوچرخه است.