باسمه تعالی

همیشه سئوال های زیادی درباره روح و روان انسان برای همه افراد بشر مطرح بوده است. در جوامع سکولار تلاش بسیاری شده است که حالات و افکار آدمی را نتیجه فعل و انفعالات شیمیایی بدن نشان بدهند و چنین تصوری را ایجاد کنند که تمام افکار و احساسات آدم را میشود با دستکاری های شیمیایی و هورمونی تغییر داد و به این وسیله این باور را ایجاد کنند که چیزی به نام روح انسانی وجود ندارد. حرفه روان درمانی و روان پزشکی غربی بر اساس چنین طرز تفکری بنا شده است، و در شاخه ای از این حرفه که به نام Psychiatry شناخته میشود، با استفاده از داروها، ایمپلنت های الکترونیک، الکتروشوک تراپی، و جراحی های روی مغز، سعی در کنترل رفتار و روان انسان دارند. بنابراین آنچه از اهل این حرفه میشود انتظار داشت، این است که برای هر معضل روانی، به تجویز دارو و دستکاری های شیمیایی و هورمونی و به اصطلاح اصلاحات سخت افزاری دست بزنند.

اگر چنین روش های کنترل افکار و رفتار فقط در مورد کسانی اعمال میشد که خود داوطلبانه به روان پزشک مراجعه میکردند، کمتر جای گله بود، ولی بعضا افراط گری های تندی نیز مشاهده میشود که خطرناک است و لازم است خطرات چنین طرز نگرشی به انسان، به اطلاع عموم برسد و مردم هشیارتر باشند. به عنوان مثال ویدئو کلیپی که لینک آن آورده شده، قسمتی از یک سخنرانی در پنتاگون درباره ویروسی است که با اثر گذاری روی بخشی از مغز احساسات مذهبی را محو میکند. سخنران پیشنهاد میکند که از این ویروس برای کنترل احساسات مذهبی در خاورمیانه استفاده شود.

برای نشان دادن ایراد این طرز نگرش مثالی می آورم. فرض کنید شما کامپیوتری را میخرید و هر نرم افزاری که مایل باشید را روی آن اجرا می کنید. آیا طراحان کامپیوتر در شرکتی که کامپیوتر را تولید کرده و یا هر کس دیگری که با نحوه عملکرد تمام سخت افزار آن آشنا باشد میتواند از تمام اطلاعات موجود در حافظه و اینکه چه برنامه ای روی آن اجرا میشود، مطلع باشد؟ و یا فرض کنید شما از اطلاعات موجود در حافظه کامپیوتر راضی نباشید، آیا تغییر قطعات الکترونیک و یا عوض کردن مقادیر خازن ها و مقاومت ها در کامپیوتر راه خوبی است که بوسیله آن تعیین کنید چه برنامه ای روی کامپیوتر اجرا شود و یا محتویات حافظه چه باشد؟ البته واضح است که اگر نخواهید نرم افزاری روی کامپیوتر اجرا شود، لازم نیست قطعه ای را در کامپیوتر عوض کنید، و لازم است که با روش های نرم افزاری، به هدف خود برسید. تجربیات انسان و رفتارها و باورهای او به مثابه نرم افزاری است که در مغز او اجرا میشود و برای اطلاح آن لزوما نباید به تغییرات سخت افزاری دست زد. اگر محتویات حافظه کامپیوتری صرفنظر از اینکه چه نرم افزاری روی آن اجرا شود، همیشه تعیین شده باشد، دیگر نمیتوان نام آنرا کامپیوتر گذاشت. انسانی هم که رفتار و افکار او را بشود با دستکاری های سخت افزاری عوض کرد، دیگر انسان نیست. روان پزشک مجرب هم حتی اگر به تمام پیچیدگی های مغز و بدن انسان آگاه باشد، که قطعا چنین نیست، برای تصحیح حالات و رفتارهای مریض، باید روش های نرم افزاری را اتخاذ کند و دست بردن در سخت افزار بدن، نتیجه ای جز تخریب ندارد.

البته ارتباط روح و بدن انسان، از ارتباط سخت افزار و نرم افزار کامپیوتر پیچیده تر است. هرچند این قضیه درست است که با دستکاری های شیمیایی میشود بر روان آدم تاثیر گذاشت، اما چنین رابطه ای یکسویه نیست و تغییر حالات روانی نیز بر میزان ترشحات هورمونی و ترکیبات شیمیایی بدن تاثیر گذار است. به عنوان مثال با تزریق آدرنالین به بدن میشود فردی را هیجان زده و عصبانی کرد، اما از طرف دیگر همان فرد میتواند بطور ارادی خود را هیجان زده و یا عصبانی کند و در اثر این کار میزان آدرنالین در خون او بالا رود. همین وجود رابطه دو طرفه بین روح و بدن که درک آن مطلب ساده ایست، برای بی اعتبار دانستن مبانی روان شناسی غربی کافی است.

چنین مقدمه ای را عرض کردم تا چنین نتیجه بگیرم که دستکاری های شیمیایی معمولا راه اصلی تنظیم حالات روحی و افکار انسان نیست. بلکه درمان بسیاری از بیماری های جسمی را هم میشود با کمک گرفتن از روان انجام داد و این راه، راه اصلی و ساده و بدون عارضه جانبی است.

غلط بودن مبانی روان درمانی غربی بسیار واضح است و عدم کارایی آن اظهر من الشمس است، اما به دلیل آموزه های استعماری که هنوز بشدت در جامعه ایرانی جریان دارد، کمتر کسی جرات میکند که میزان تخریبی که این حرفه بر بشر وارد کرده را افشا کند.  عدم مقابله با این طرز نگرش در کل دنیا، باعث شده که مطلب پیچیده تر شده و به انحاء گوناگون کرامت بشری مورد تهدید قرار گیرد:

سود جویی شرکتهای بین المللی دارویی

Pharmaceuticals یا شرکتهای دارویی برای کنترل روحیات انسان داروهای فراوانی را عرضه کرده اند و روزی نیست که بیماری جدیدی را اختراع نکنند. پدیده هایی که تا قبل از نام گذاری بیماری، بسیار عادی قلمداد میشد، از آن به بعد به عنوان مشکلی که همه باید نگران آن باشند، معرفی میشود، مثل عرق کردن در خواب، و راه درمان آن هم دارویی است که توسط این شرکتها عرضه میشود.

علیرغم اینکه باور عموم این است که مطالعات علمی و تحقیقات دانشگاهی کافی بر روی تاثیرات این قبیل داروها انجام میشود،این شرکتها روش های مختلفی را برای موثر نشان دادن داروها و مخفی کردن خطرات آن اعمال میکنند. مثلا روی تحقیقات دانشگاهی سرمایه گذاری میکنند و به اساتیدی که بشدت محتاج بودجه برای ادامه کار خود هستند، می فهمانند که اگر میخواهند از این شرکتها پول بگیرند، باید نظر مثبتی نسبت به داروهای آنها در مقالات علمی خود ارائه کنند. حتی مقالاتی را توسط کارمندان خود تهیه میکنند و به نام افراد دانشگاهی سرشناس در مجلات معتبر چاپ میکنند و این مقاله در این باره بیشتر توضیح داده است. آنچه مسلم است اعتبار سیستم دانشگاهی و سازمان های مسئول کنترل کیفیت دارو در غرب، بسیار از آنچه که تلاش میکنند نشان دهند، فاصله دارد و همه آنها سیستم هایی فاسد و قابل نفوذ هستند.

به عنوان نمونه میتوان داروی ضد افسردگی Prozac را نام برد که درباره عوارض جانبی آن مقالات بسیاری میشود یافت. ایراد اساسی این دارو این است که اگر پس از شروع مصرف، مصرف آن قطع شود، روان آدم را از حالت تعادل خارج میکند و بعضا منجر به خودکشی میشود و در این باره بسیار نوشته شده است و این مقاله فقط به عنوان نمونه آورده شده است.

سوء استفاده دولتها برای کنترل جامعه

در بسیاری از جوامع بشری بطور طبیعی افرادی پیدا میشوند که از وضع موجود راضی نیستند و شور انقلابی دارند. اما در جوامع غربی و علی الخصوص آمریکای شمالی چنین پدیده ای اساسا وجود ندارد. آموزه های استعماری تلاش دارد این ایده را به ایرانی ها القا کند که دلیل چنین چیزی وجود آزادی در غرب است. در حالی واقعیت بسیار متفاوت از این است. دلیلی اصلی آن این است که از همان سنین کودکی در مدرسه، بچه هایی را که با دیگران متفاوت هستند، شناسایی میکنند و با کمک داروهای مختلف مغز آنها را به نحوی فلج میکنند که دیگر شور و حال تغییر و تحول در آنها نماند. برای نیل به چنین هدفی نیز هر از چند گاهی بیماریهای جدیدی را اختراع و نام گذاری میکنند تا با نسبت دادن آن به بچه ها، بتوانند آنها را به مصرف داروهای مورد نظر وادار کنند. از این قبیل بیماریهای اختراعی میتوان Attention Deficit Disorder و یا Hyperactivity Disorder را نام برد. یعنی هر بچه سالمی که در مدرسه از بقیه بچه ها بیشتر جنب و جوش و فعالیت داشته باشد و برای معلم زحمت ایجاد کند، انگ اختلال روانی میخورد و مجبور به مصرف داروهایی مثل Ritalin میشود که درباره اثرات سوء آن مطالب فراوانی نوشته شده است. نتیجه چنین روشی این است که در غرب پدیده گروه های سیاسی معارض با حکومت و یا جوانان با شور انقلابی وجود ندارد.

در پایان و به عنوان جمع بندی، این مطلب که با وجود آموزه های دینی اسلام، چطور هنوز بعضی ها برای درمان اختلالات روانی از روش های روان پزشکی مدرن کمک میگیرند، برای نویسنده این سطور عجیب و تاسف بار است. آموزه های دینی به انسان کمک میکند تا ریشه و علت اختلال روانی شناسایی شود و از راه صحیح مسئله اصلی حل شود تا عوارض جانبی آن نیز برطرف شود. مثلا اگر جوانی در اثر احساس نیاز به تشکیل خانواده دچار افسردگی شود، مشکل اصلی افسردگی نیست که بخواهیم  با کمک دارو مغز را بنحوی تخریب کنیم تا دیگر احساس افسردگی ایجاد نشود، بلکه باید زمینه تشکیل خانواده را برای این فرد فراهم کرد.

درباره اخلاق اسلامی و طرز زندگی صحیح اسلامی مطلب فراوان نوشته شده است و نیازی به تکرار آنها در اینجا نیست . فقط به ذکر این مطلب بسنده میکنم که ریشه اکثر اختلالات روانی حب دنیا و علاقه انسان به جاودانگی در دنیا است. اگر انسان باور کند که این دنیا کاروان سرایی است که برای مدت محدودی در آن اقامت دارد و باید از آن گذر کند و راه خود را ادامه بدهد، کمبود امکانات مادی و ضعف موقعیت اجتماعی و یا رفتار دیگران، کمتر او را متاثر میکند و همین تاثیر پذیری کمتر، عامل سلامت و موفقیت مضاعف او خواهد بود.

از ضعف ها و کمبودهای این مقاله که یا بخاطر کمی اطلاعات و یا بخاطر محدودیت وقت مطلب درست ارائه نشده است، پوزش می طلبم.