باسمه تعالی

در مقاله قبلی تحت عنوان آیا ترکیه خواهد توانست خلافت عثمانی را احیا کند؟ در این باره بحث کرده بودم که غرب برنامه بلندی برای برافروختن جنگ مذهبی بین شیعیان و اهل تسنن دارد. اما حوادث اخیر خاورمیانه از جمله اعدام شیخ النمر و عواقب بعدی این حادثه مرا برآن داشت که در ادامه مطالب گذشته، مطلبی را بنویسم.

بعضی از کارشناسان سیاسی چنین تحلیل کرده بودند که اعدام شیخ النمر در ازای بمباران عوامل رژیم سعودی در سوریه، از جمله زهران علوش، بود که عربستان روی آنها خیلی حساب باز کرده بود. کشتن علوش و دیگر فرماندهان جیش الاسلام، قطعا دستاورد بزرگی برای دولت سوریه و شکست سنگینی برای سعودیها حساب میشد. دیگر تحلیلگران ادعا کرده بودند که شاید محمد بن نایف بدون هماهنگی با شاه سعود، برای نشان دادن اینکه هنوز توان تحرک دارد، بر خلاف رضای او شیخ النمر را اعدام کرده است.

اما بعید میدانم چنین تحلیلهایی درست باشند. چون حوادث بعد از اعدام شیخ النمر نشان داد که برنامه ریزی سنگینی روی این حرکت انجام شده است.حادثه حمله به سفارت عربستان در ایران موضوعی نیست که بتوان در یک شب چندین کشور عربی را به خاطر آن به قطع روابط با ایران واداشت. قطعا روی این حرکت برنامه ریزی و هماهنگی هایی انجام شده است. اظهار نظر مقامات الازهر در دفاع از سعودیها در اعدام دسته جمعی معترضان سیاسی هم مطلب کمی نبود و بعید میدانم که بدون فکر قبلی و بررسی دقیق این موضوع، به چنین اظهار نظری مبادرت کرده باشند. همه این نشانه ها حاکی از این است که غربیها در تحریک اهل تسنن برای ایجاد جبهه ای واحد در مقابل ایران و راه اندازی جنگ مذهبی، موفقیتهایی داشته اند.

کشورهای عربی و دیگر کشورهای اسلامی مانند ترکیه، همه در وضعیت اجتماعی و سیاسی شکننده ای هستند و تا ضعف آشکاری در حریف خود نبینند، اقدام به ماجراجویی نمیکنند. اگر کشورهایی ضعیفی مانند کویت و بحرین و سودان، تصمیم به قطع روابط با ایران گرفته اند، قبل از اینکه بررسی کنیم آمریکا و عربستان چه وعده هایی به آنها داده اند، باید دنبال نقطه ضعفی آشکار در داخل ایران باشیم که خیال آنها را از اینکه ایران بتواند اقدامی تلافی جویانه کند و منافع آنها را تهدید کند، راحت کرده است.

در اول ماه اکتبر گذشته مجلس نمایندگان آمریکا تصویب کرد که تا زمانی که ایران خسارت همه عملیات تروری که در دهه های گذشته به هر بهانه ای به عوامل مرتبط با ایران و یا همفکر با آن نسبت داده شده است نپردازد، دارائی های ایران آزاد نشود. مبلغی که تا آن زمان دادگاههای آمریکا برآورد کرده بودند، ۴۶ میلیارد دلار بود. اما در ۳ ماهه گذشته این مطلب در خبرگزاری های ایران بازتاب چندانی نداشت. علیرغم اینکه این مصوبه آشکارا توافقات مربوط به برجام را نقض میکند و هیچ دلیلی برای ادامه آن باقی نمیگذارد، با این حال کسی در ایران به آن اعتراض نکرد. آنچه که در جریان برجام توسط سیاسیون مطرح میشد این بود که برجام در واقع یک داد و ستد است و در ازای آزاد شدن دارائی های ایران و رفع تحریمها، امتیازاتی واگذار خواهد شد.

تحولات چند ماه اخیر نشان داد که آزاد شدن دارائی ها فقط یک توهم است. به این دلیل که خساراتی که دادگاههای آمریکا ادعا میکنند که ایران باید بپردازد، تا بحال نیمی از آن دارائی ها را پوشانده و در نهایت چیزی از آن را باقی نخواهد گذاشت. قیمت نفت هم به حدی پایین آمده که بعید است در صورت رفع تحریم، حتی بتوان همان درآمد زمان تحریم را تحصیل کرد. تحریمهای چند روزه اخیر آمریکا که به بهانه آزمایشات موشکی ایران مطرح شده، و لغو معافیت روادید اتباع ۳۸ کشور در صورت سفر به ایران، نیز امید اینکه عملا تحریمها رفع شود را از بین برده است. اما همه این وقایع به توقف برجام منجر نشد و تحویل اورانیوم های غنی شده ایران به روسیه هفته گذشته انجام شد.

فرض کنید ایران و یا یکی از کشورهای در ردیف ایران، ۴۶ میلیارد دلار اموال کشوری نه چندان قدرتمند را مصادره کند. چنین کاری میتواند به برخورد نظامی و جنگ منجر شود. چون مصادره اموال یک کشور در کشوری دیگر، بدون حکم دادگاههای بین المللی به منزله اعلان جنگ است. اما تنها کاری که دولت ایران توانست انجام دهد، سانسور خبر این مصادره اموال بود.

برداشت شخصی ام از نحوه تصمیم گیری سیاسی دولتهای دنیا این است که بیش از آن که این تصمیم گیری ها متکی بر اطلاعات جاسوسی و اسرار پشت پرده باشد، بر اساس همین رفتارهای سیاسی است که در معرض دید همه هست. به این دلیل که اطلاعاتی که از طریق جاسوسی و عوامل نفوذی به دست می آید، قابل اتکا نیست. اما منش سیاسی یک دولت در طی یک بازه زمانی، نشان دهنده توان عملیاتی واقعی و همچنین ضعفهای آن است.

آنچه رفتار دولتمردان ایران به دیگران القا میکند، این است که عملا دیگر قدرت عکس العمل نشان‌دادن در مقابل دشمنان خود را ندارند. بنابراین در چنین شرایطی کشورهای دیگر این رفتارها را نشانه ضعف داخلی ایران قلمداد میکنند و جرات بیشتری برای تحرک در مقابل ایران پیدا میکنند. آنچه که از روحیه سیاسیون غربی میدانم این است که امکان ندارد که حریفی را که از نظر آنها در موضع ضعف قرار دارد، رها کنند. چون روحیه آنها روحیه یک شکارچی است و نه کسی که دنبال همزیستی مسالمت آمیز باشد.

نکته نگران کننده دیگر این است که در جریان حمله به سفارت عربستان و به آتش کشیدن آن، ظاهرا جریان های وابسته به آخوندهای معروف به شیعه انگلیسی نقشی ایفا کرده بودند. این به این معنی است که عوامل استعماری که در بین شیعیان نفوذ کرده اند و به تفرقه مذهبی با اهل تسنن دامن میزنند، توان تحرک داشته و دستگاههای اطلاعاتی ایران نتوانسته اند جلوی آنها را بگیرند. اعدام دسته جمعی مخالفان در عربستان قطعا واکنش بین المللی بر علیه آل سعود را میتوانست به همراه داشته باشد. اما همین ماجرای حمله به سفارت باعث شد که سازمان ملل و دیگر کشورهای همسوی ایران هم، قبل از هر کس دیگر ایران را سرزنش کنند. یعنی با این کار ایران بار سرزنش جهانی جنایتی را که آل سعود مرتکب شده است را تقبل کرد. به علاوه بهانه خوبی به دیگر کشورهای اسلامی داد که جنایت آل سعود را فراموش کنند و انگشت اتهام را به طرف ایران بگیرند و جبهه ای واحد در مقابل ایران تشکیل دهند. بنابراین این هم نشانه دیگری از ضعف مدیریت کشور است.

با صرفنظر از این مطلب که واقعا چقدر ایران در موضع ضعف قرار دارد، وقتی برداشت عمومی کشورهای دیگر این باشد که ایران توان تحرک و نشان دادن عکس العمل را از دست داده، باید منتظر تشدید دسیسه های آنها علیه ایران باشیم. احتمالا در آینده کشورهای اهل تسنن مانند ترکیه و عربستان و دیگر کشورهای حاشیه خلیج، در تقابل با ایران بیشتر همدست خواهند شد.