باسمه تعالی

اهل منطق وقتی بخواهند انسان را تعریف کنند، او را حیوان ناطق تعریف میکنند. البته حکما و عرفا و فلاسفه هر کدام تعریف دیگری از انسان دارند. ولی به هر حال اولین وجه تمایز انسان با دیگر موجودات، توان حرف زدن او است. همه انسان‌ها با یک و یا چند زبان‌ آشنایی دارند، اما وقتی که از آن‌ها خواسته شود که تعریف مشخصی از زبان‌هایی که استفاده میکنند، ارائه کنند، معمولاً نمیشود انتظار داشت بتوانند وجه تمایز زبانها را از هم بیان کنند و تعریف جامع و کاملی از آن‌ها ارائه کنند. به همین دلیل تصمیم گرفتم با مقایسه‌ زبانهای فارسی، انگلیسی و عربی تعریفی مقدماتی از آن‌ها ارائه کنم.

در طی تاریخ تلاشهای زیادی صورت گرفته که متون مذهبی را به زبانهای محلی برگردانند و حتی نقل است که در دوره ای از تاریخ در بخارا نماز به فارسی خوانده میشد. تا جایی که اطلاع دارم در دوران آتاتورک در ترکیه تلاش شد که قرآن به زبان و خط ترکی جدید منتشر شود و نسخه های عربی جمع آوری شود. اما هیچکدام از این تلاشها موفق نبود. دلیل اصلی این عدم موفقیت، عاملی نیست مگر مشخصات خود زبان عربی و همچنین زبانهای دیگری که به عنوان جایگزین معرفی میشدند؛ مشخصاتی که عاملان این سیاستها درک درستی از آن نداشتند.

در تاریخ بسیار رخ داده که یک پادشاهی برای بسط حوزه قدرت خود، سعی کند قومیت های دیگر را به استفاده از زبان خود مجبور کند تا بواسطه آن بتواند سلطه فرهنگی و به تبع آن سلطه سیاسی داشته باشد. اما خیلی از تلاشها به شکست منجر شد. وقتی هم که چنین پروژه هایی به شکست منتهی میشود، تقصیر را به گردن عاملان اجرای آن و بیعرضه گی آن‌ها می‌اندازند و به این نکته دقت نمیشود که اساساً زبانی که میخواهد جای زبان دیگری را بگیرد، چه مشخصاتی باید داشته باشد.

در قرن گذشته میلادی هم تلاش‌های زیادی شد تا زبان واحدی اختراع کنند که بتواند به عنوان زبان بین‌المللی در همه دنیا بکار گرفته شود. حدود چهل سال پیش، وقتی خود من در کلاس اول راهنمایی تحصیل میکردم، اولیاء مدرسه امکان آموزش زبان اسپرانتو را فراهم کرده بودند و توصیه میکردند که حتماً این زبان را یاد بگیریم. چون وقتی بخواهیم به دانشگاه برویم و بعد وارد بازار کار شویم، زبان اسپرانتو زبان بین‌المللی خواهد بود. اما نه تنها چنین اتفاقی نیافتاد، اصلاً دیگر ایده زبان بین‌المللی دیگری هم مطرح نشد. طراحان اسپرانتو فکر کرده بودند که مشکل زبان انگلیسی، اسپانیایی و یا فرانسه، فقط استثنائات گرامری و دیکته ای است و اگر بتوانند زبانی طراحی کنند که قواعد گرامری ساده و فراگیری داشته باشد، لزوماً جهانگیر خواهد شد. بعداً هم تحلیل جامعی از علت شکست اسپرانتو ندیدم.

آنچه که باعث شکست همه این تلاش‌های عظیم طول تاریخ شده، عدم توجه به این نکته است که زبان در واقع یک جهان بینی است. زبان بیش از آن که مجموعه ای از کلمات برای رساندن مفاهیم یکسان در فرهنگ های مختلف باشد، معرفی کننده یک نوع طرز تفکر خاص است.

باور رایج این است که زبان مجموعه ای از لغات است که با مراجعه به دیکشنری میتوان معادل آنرا در زبان دیگر یافت و با حفظ ساختار جمله و فقط با کلمات جایگزین شده آنرا به زبان دیگر ترجمه کرد و انتظار داشت که دقیقا همان منظوری که از بیان آن داشتیم را به طرف مقابل برسانیم. در حالی که این طور نیست.

پدیده‌های عالم واقع پدیده‌های پیچیده‌ای هستند که از زوایای گوناگون می‌شود به آن نگاه کرد و آن را توصیف کرد. اینکه یک زبان چه کلمه‌ای را برای توصیف آن پدیده انتخاب کند، نشان دهنده نحوه نگرش آن زبان به حقایق عالم است. برای همین بعضا جملات یک زبان قابل ترجمه به زبان دیگر نیست و یا نمیشود مفهوم را کامل و جامع منتقل کرد.

آنچه در اینجا در مورد زبان فارسی و انگلیسی بیان میکنیم، همین وضعیت جاری و رایج زبان است. اما در مورد عربی مرجع ما زبان عربی مبین قرآنی است. به این دلیل که ممکن است در بعضی مقاطع تاریخی، زبان بعضی جوامع عرب زبان دستخوش تحول شود، اما به دلیل وجود قرآن، انحرافات جزئی در نهایت دائمی نمیتوانند باشند.

اول با انگلیسی شروع کنیم

فرهنگ انگلیسی فرهنگی مادیگرا است و بر روی جنبه‌های مادی و عددی بیشتر توجه میکند. با جهان بینی مادی طبیعتا فقط روی جنبه‌های مادی نامگذاری میشود. بنابراین اگر بشود چیزی را شمرد، در انگلیسی حتما میشمرند، مثلاً کلمه شلوار و یا عینک با اینکه یک واحد به هم چسبیده محسوب میشود، در انگلیسی بصورت جمع بکار برده میشود: pants, glasses. چون شلوار دوتا پاچه دارد و عینک هم دوتا شیشه دارد. کلمه bicycle هم به این اسم خوانده میشود، چون دو تا چرخ دارد. واضحا کلمه دوچرخه در فارسی از انگلیسی اخذ شده است، چون مبنای فارسی توجه به این جزئیات بی‌ارزش نیست. بعضی وقتها آدمها فارسی حرف میزنند ولی از نحوه نگرش آن‌ها به قضایا میشود فهمید که ترجمه کلمه به کلمه انگلیسی است.

تاکید انگلیسی بر روی جنسیت و شمارش به دلیل مادیگری است. جنسیت را هم به خاطر نوع کارآیی آن بکار میبرند و از توجه به جزئیات دیگر غفلت میشود. مثلا در انگلیسی به عمو و دائی هردو uncle میگویند و به خاله و عمه aunt. به دختری که خواهرزاده و برادرزاده باشد niece میگویند و به پسری که برادرزاده و یا خواهرزاده باشد nephew. یعنی همه این وجه تمایزها برای آنها اصلا مهم نیست که حاضر به تفکیک نشده اند.

در انگلیسی کلمه please هر چند برای نشان دادن ادب بکار میرود، معنی آن این است که مرا خوشحال و راضی کن. یعنی در انگلیسی هیچ تلاشی برای مخفی کردن خودخواهی نمیکنند. با کسی هم رودربایستی و تعارف ندارند. چون فرضشان این است که همه چیز بر مبنای مادیات و خودخواهی است. اما کلمه لطفاً که در فارسی بکار برده میشود، یعنی بزرگواری کن. اگر به یک نفر انگلیسی زبان درست معادل همین مفهوم را بجای please بگویید، و او دچار سوء تفاهم شد و از شما پرسید چه چیزی در ازای آن بزرگواری نصیب او خواهد شد، تعجب نکنید.

کلمه نور در فارسی و عربی به معنی روشنایی بخش است. اما در انگلیسی به خاطر اینکه مادیات ارزش بیشتری برایشان دارد، کلمه light به معنی سبک و بیوزن و کم ارزش را برای آن انتخاب کرده اند. هیچکدام از این مفاهیم بلندی که کلمه نور دارد، توجه انگلیسی زبانها را جلب نمیکند و فقط بیوزن و سبک بودن آن برایشان مهم است. یعنی اصالت برای آن‌ها وزن و قیمت داشتن است.

تا بحال کلمه ای در انگلیسی نیافتم که روی جنبه عاقبت آن اسمگذاری شده باشد. بلکه تأکید اصلی در اسم گذاری بر جنبه‌های کاربردی هر پدیده است.

اما درباره عربی

توجه اصلی زبان عربی، تشریح مفاهیم اصلی و غایت و هدف هر پدیده است. اگر هم عربی از شمارش و جنسیت استفاده میکند، بیشتر به خاطر دقیق حرف زدن است. نشانه آن هم این است که برای عمو و دائی هر کدام کلمه مجزایی دارد. یعنی اگر جنسیت را ذکر میکند، جزئیات دیگر را هم از نظر دور نمیدارد.

به عنوان نمونه در فارسی کلمه مسابقه و یا رقابت استفاده میشود که مفهومی که از آن میشود برداشت کرد این است که دو نفر و یا دو تیم سعی دارند از هم سبقت بگیرند و یا برای بدست آوردن چیزی با هم درگیر شوند. در انگلیسی برای همین مفهوم کلمه race و یا match را بکار میبرند که تقریبا به معنی فارسی آن نزدیک است. اما عربی فصیح کلمه منافسه را بکار میبرد که به معنی نفس نفس زدن است. مفهومی که پشت این کلمه است این است که آن چیزی که دو نفر و یا دو تیم برای آن از هم سبقت میگیرند، یک امر مجازی است و قابل ذکر نیست، اما آنچه که در واقعیت نصیب آنها شده، این است که به نفس زدن افتاده اند.

نمونه دیگر کلمه فارسی چاقو است که ریشه آن را نمیدانم. معادلهای این کلمه در انگلیسی معانی برنده و نفوذ کننده و چیزی که سریع حرکت میکند، را میرساند. یعنی انگلیسی به عملی که انجام داده میشود، بیشتر توجه میکند. اما در عربی کلمه سکّین، به معنی ساکت کننده و آرامش بخش، به کار برده میشود. یعنی عربی بجای عملی که انجام میشود، به نتیجه حاصله از آن توجه میکند.

در انگلیسی به ساختمانی که بلند باشد tower و یا highrise میگویند که همین معنی را میرساند. اما در عربی و فارسی کلمه برج استفاده میشود که به معنی چیزی است که به قصد تفاخر کردن به آن، در معرض دید دیگران قرار داده اند. یعنی در این مورد هم عربی به هدف غایی از یک شیء توجه دارد.

در انگلیسی کلمهgovernment روی جنبه قدرت داشتن و حکمرانی تاکید دارد. اما کلمه دولت یعنی چیزی که دست به دست میگردد. یعنی عربی و به تبع آن فارسی روی عاقبت کار بیشتر تاکید میکند و از توجه بیش از اندازه به جنبه‌های زودگذر، آدم را برحذر می دارند.

تفاوت دیگر عربی و فارسی با انگلیسی در زمینه نظام ارزش‌گذاری است.

عقل یعنی چیزی که پای آدم را میبندد و اسیر میکند. کلمه ذی حجر هم که در قرآن آمده، یعنی کسی که حریمش دیوار و سنگ چین دارد، نه خود پایش را از حریم خود بیرون میگذارد و نه به دیگران اجازه نفوذ در حریمش را میدهد. در انگلیسی نتوانستم معادل کلمه عقل پیدا کنم. کلمه wisdom بیشتر به معنی حسابگری است. در انگلیسی با اطمینان نمیتوانید مفهومی پیدا کنید که معنی محدودیت و پایبندی بدهد و برای آن‌ها یک ارزش حساب شود. کلمه Free یعنی رها و پایبند هیچ قاعده ای نبودن. درست در نقطه مقابل عربی و فارسی آنچه برای آن‌ها ارزش دارد، عقل نداشتن و پایبند هیچ ارزشی نبودن است.

مشخصه اصلی فارسی چیست؟

وقتی از زبان فارسی حرف میزنیم، طبیعتا نمیتواند منظورمان زبان پهلوی و دری باستانی باشد. بلکه منظور همین زبان رایجی است که از آن استفاده میکنیم. بسیاری از جنبه هایی که به عنوان مشخصه زبان فارسی میتوانیم تشریح کنیم، در واقع مشخصات ذاتی زبان نیست و در اثر تحولاتی که در چندین قرن رخ داده، این جنبه ها در زبان فارسی برجسته تر شده است.

در فارسی روی جنبه های زیبایی و هنری بیشتر تکیه میشود. مثلا تاج خروس را تاج میگویند. اما در انگلیسی به این چیزها کار ندارند و آنچه بالای سر خروس است، برایشان فقط دندانه های شانه را تداعی میکند.

در فارسی در بسیاری موارد به تعمد از شمارش و یا ذکر جنسیت خودداری میشود تا ذهن شنونده را به جنبه های والاتری معطوف کند.

در فارسی جایی که دیگر هیچ جنبه هنری و زیبایی شناسی پیدا نشود کرد، روی جنبه کاری که انجام میدهد اسم میگذارند. مثل مسلسل یا گلنگدن تفنگ که یعنی بروبیا. بعضی اسمهای خیلی قدیمی مانند دختر و پسر و پدر بر این اساس درست شده که در بسیاری از زبانهای اروپایی همین کلمات استفاده میشوند. کلمه دختر در‌ واقع دوغ در به معنی کسی که شیر میدوشد، است. پسر هم همان پوست در و یا کسی است که پس از ذبح دام، پوست آنرا کنده و قصابی میکند. پدر هم همان پادر و یا نگهبان خانواده است.

ایران از آنرو که در وسط چهارراهی واقع شده است که همه جهانگشایان تاریخ مجبور بودند از آن عبور کنند، همیشه مورد تهاجم بوده است و شکستهای تاریخی بزرگی مانند حمله مغول را تجربه کرده است. همین شکستهای بزرگ تأثیر زیادی در زبان فارسی گذاشته است و زبان فارسی را تبدیل به زبان اغراق و شعر کرده است.

روحیه شاعرانه در زبان فارسی برای این است که کمبودهای دنیای مادی را با زیباتر نشان دادن آنچه که موجود است، جبران کنیم. فرهنگ غربی این را قبول ندارد. بنابراین شعر در بین آنها رشد نکرده است. در فیلمهای غربی چنین صحنه‌هایی را زیاد میتوانید پیدا کنید که مثلاً کسی که در کوهستان گم شده است و خانه‌ای را پیدا میکند، بدون اجازه وارد خانه میشود و هرچه احتیاج دارد، برمیدارد. اگر هم اتفاقاً صاحب خانه سر برسد و اعتراض کند، به هم شلیک میکنند. یعنی پیش‌فرض آنها این است که برای جبران کمبودها میتوان دست به اسلحه برد و هر آنچه مورد نیاز است را از دیگران گرفت. اینکه بخواهند با روحیه شاعرانه بر کمبودها سرپوش بگذارند، حداقل در نسل کنونی غربی به هیچ وجه یافت نمیشود. شعرهای حماسی هم در غرب به همین دلیل کمتر پیدا میشود. چون شعرهای حماسی در واقع مسکن درد ترسی است که آدمهای شکست‌خورده حس میکنند. آدم با روحیه پهلوانی وقت خود را برای خواندن قصه پهلوانان تخیلی چند هزار سال پیش تلف نمیکند.

همین سلطه اغراق و شعر در زبان فارسی باعث شده که این زبان کمتر در رساندن مفهوم و معنی واقعی کاربرد داشته باشد. استعاره بیش از اندازه در این زبان استفاده میشود. مثلا فرض کنید فرمانده جنگی به یک سرباز بگوید که مانند کوه پابرجا باش و تا آخرین قطره خون پایمردی و مقاومت کن. احتمالاً آنچه این سرباز میتواند از این حرف برداشت کند، این است که بیشتر از آنچه که قبلاً قصد داشته ، باید تلاش کند. برای این سرباز واضح است که او نمیتواند مانند کوه پابرجا باشد و به علاوه تا آخرین قطره خون مقاومت کردن هم بیشتر به جوک شبیه است. چون با از دست دادن ۵۰ درصد خون دیگر توانی برای مقاومت باقی نخواهد ماند.

همین استفاده از استعاره و اغراق و شعر باعث می‌شود که هر کس مطابق سلیقه خود هر آنچه دلش خواست را برداشت کند. به همین دلیل این زبان تا وقتی که گرفتار چنین شرایطی است، نمیتواند به عنوان زبان قرادادهای بین‌المللی و یا متون حقوقی و علمی و تجاری باشد. یکی از دلایلی که سیاستمداران ما در تعامل با ملتهای دیگر دچار زحمت هستند، این است که تحت تأثیر همین جنبه‌های زبان فارسی هستند که باعث سوء تفاهم در طرف مقابل میشود.

احتمالاً این داستان را در جریان مذاکرات هسته ای اخیر شنیده‌اید که آقای ظریف در جمع مذاکره کنندگان فریاد زده است که هیچ‌گاه یک ایرانی را تهدید نکنید. طرفداران ایشان هم با افتخار این جمله را به عنوان نشانه استواری ایشان در مذاکرات به کرات گفته‌اند و از تکرار آن هم احساس افتخار کرده اند. اما این جمله فقط برای فارسی زبانها مفهوم دارد. مهم نیست که این جمله با کلمات فارسی و یا انگلیسی و یا فرانسه بیان شود، چون بیان چنین جمله‌ای بهرحال فارسی حرف زدن است. در فارسی ما عادت داریم برای حفظ ادب، مقدمه جمله را بگوییم و بعد فرض میکنیم که مخاطب اینقدر هوش دارد که خودش نتیجه را دریابد. اما واقعاً انتظار دارید مخاطب غربی از این جمله چه برداشتی کند؟ برداشت خود ما شاید این باشد که هیچ‌گاه یک ایرانی را تهدید نکنید، چون ممکن است غیرتی شود و خونش به جوش بیاید و دیگر فکر ضرر و نفع را نکند و تا حال حریف را نگیرد، او را رها نکند. اما بعید میدانم در بین مذاکره کنندگان غربی کسی چنین برداشتی کند. چون فرض آن‌ها این است که سر میز مذاکره بر اساس منافع ملموس و سود و زیان تصمیم گیری می‌شود و جایی برای غیرت و به جوش آمدن خون نیست. سر میز مذاکره با غربیها باید عباراتی استفاده شود که برای آن‌ها قابل لمس باشد. به علاوه هم مقدمه و هم نتیجه‌ای که انتظار دارید را باید روشن بیان کنید. مثلاً بگویید اگر فلان منافع ما را تهدید کنید، ما هم بهمان منافع شما را تهدید خواهیم کرد.

در فارسی تواضع ها و تعارفاتی بکار میرود که همه از تصنعی بودن آن آگاه هستند و کسی انتظار ندارد که واقعاً چنین منظوری داشته باشیم. مثلا در فارسی عباراتی مانند چاکرم و مخلصم و نوکرم استفاده می‌شود که همه آنرا به عنوان شیرینی حرف زدن تلقی میکنند. اما اگر چنین عباراتی را عینا به انگلیسی ترجمه کنید، باعث سوء تفاهم و سوء استفاده میشود. چون کسی برداشت تعارف از آن نمیکند و یا حتی آن را به عنوان نشانه ادب حساب نمیکند. اگر بگویید نوکرم، طرف احساس آقایی میکند و شما باید نوکری کنید.

در فارسی اگر سطح تعارفات را از یک حد معمول بالاتر ببریم، مخاطب میفهمد که داریم متلک میگوییم و او را دست می اندازیم. اما در انگلیسی چیزی به این عنوان وجود ندارد و مخاطب انگلیسی آنرا به معنی تحت اللفظی کلمه برداشت میکند.

بر اساس آنچه بیان شد، تا زمانی که این جنبه‌های زبان فارسی پاکسازی نشود و انتقال مفاهیم با استفاده از این زبان درست انجام نشود، هر تلاشی برای گسترش این زبان در بین ملتهای دیگر، محکوم به شکست است.

اگر یک مفهوم دینی را به فارسی بگوییم مخاطب در درک اینکه چقدر از آن شعر و یا شعار است، و یا اینکه انتظار واقعی از او چیست، ممکن است به اشتباه بیافتد. به علاوه برای بعضی کلمات عربی نمیشود معادل فارسی پیدا کرد. مثلا اگر بخواهیم کلمه صبر را در فارسی و انگلیسی معادل سازی کنیم، باید با ترکیبی از چندین کلمه پایداری، حوصله داشتن، مبارزه و مقاومت کردن، مفهوم صبر را بیان کنیم.

بنابراین زبان عربی در آینده تنها زبانی خواهد بود که ظرفیت تنظیم متون حقوقی بین‌المللی، مانند منشور سازمان ملل، و همچنین قراردادهای بین‌المللی را داشته باشد، به نحوی که موجب اختلاف برداشت بین ملتها نشود.

احتمالاً تا کنون درباره احادیثی که زبان اهل بهشت را عربی عنوان کرده‌اند، شنیده اید. بعضی‌ها وقتی چنین حرفهایی را میشنوند، پوزخند میزنند و یا آنرا نشانه نژادپرستی عربها قلمداد میکنند. امیدوارم آنچه که در این نوشته بیان کرده ام، تا حدودی به روشن شدن مطلب کمک کرده باشد. زبان انگلیسی و دیگر زبانهایی که بر اساس نگرش مادی به عالم توسعه یافته اند، جایی در بهشت ندارند. چون آنجا خبری از انواع و اقسام قطعات فنی و اسم اشیاء مادی نیست. استعاره و شعر هم در آنجا راه ندارد. چون شعر در‌ واقع تلاشی برای این است که چیزی را بهتر از آنچه که در نگاه اول به نظر می آید، جلوه دهیم. در بهشت همه چیز در نهایت زیبایی جلوه میکند و بنابراین شعر و تخیل بیمصرف هستند. در بهشت زبانی کاربرد دارد که بتواند مفاهیم عقلی را به دقیقترین وجه بیان کند و عربی مبین دقیقاً برای همین کار طراحی شده است.

از یکی از شاگردان آقای حسن زاده آملی شنیدم که ایشان فرموده بودند که زبان عربی تنها زبان اهل بهشت نیست و زبان گیلکی هم در آنجا استفاده میشود. احتمالاً پس از خواندن این جمله لبخند به لبهای شما خواهد آمد. اما این مطلب خیلی دور از ذهن نیست. تا جایی که با اطلاعات محدود خود به خاطر دارم، حکمای پهلوی قبل از حکمای یونان، طلایه داران حکمت و فلسفه دوران باستان بوده‌اند و زبان آن‌ها مانند زبان عربی برای بیان دقیق مفاهیم عقلی طراحی شده بود. بخشی از قوم گیل که بعداً به اروپا مهاجرت میکنند، در فرانسه اقامت کرده و در‌واقع همان قوم Gaul هستند. زبان آن‌ها هم Gaulic و یا همان گیلکی است که در طی زمان هم در ایران و هم در فرانسه دچار تحول شده است. در جایی خواندم که دو نفر در یک فرودگاه خارجی با هم در حال حرف زدن گیلکی بودند که یک خانم فرانسوی پیش آن‌ها می‌آید و به فرانسوی شروع به سئوال کردن از آن‌ها میکند. آن دو نفر به آن خانم میگویند که چیزی از فرانسوی بلد نیستند. آن خانم هم از اینکه اینقدر لهجه آن‌ها شبیه فرانسوی بوده متعجب میشود. ظاهراً آقای حسن زاده لیستی بلند از کلمات مشترک بین زبان گیلکی و فرانسه را جمع آوری کرده است و این زبان را زبانی مستقل از فارسی و نه فقط لهجه ای از آن میداند.

در چند قرن اخیر زبان فرانسه به دلیل همان ارثیه ای که از زبان گیلها و پهلوی قدیم داشته، توان بالاتری برای بیان مفاهیم علمی و حقوقی داشته و به همین دلیل اکثر متون علمی و حقوقی، تا همین اواخر به این زبان نوشته میشده است. تا سال ۱۷۳۱ هم زبان رسمی دادگاههای بریتانیا، زبان فرانسه بوده است، چون قوانین حقوقی با این زبان نوشته میشده است.

درباره زبان انگلیسی هم تصورم این است که این زبان، حتی با فرض اینکه آمریکا به زودی نابود شود، برای دوره ای طولانی به عنوان زبانی که به درد بیان مادیات میخورد، باقی بماند. انگلیسی بیش از یک میلیون کلمه مختلف دارد که به مراتب بیشتر از تعداد کلمات فارسی است. انتخاب این حجم عظیم از نامها برای اشیاء مختلف، اسامی گیاهان و گونه های جانوری، اصطلاحات فنی و امثالهم، طبیعتاً در یک بازه زمانی کوتاه برای هیچ زبانی عملی نیست. اما این زبان ظرفیت باقی ماندن به عنوان زبان بین‌المللی حقوقی و استفاده از آن در قراردادهای بین‌المللی را ندارد.

آنچه درباره برتری ذاتی زبان فارسی بر عربی در ساخت کلمات جدید و توسعه آن گفته میشود، بیشتر بحثی نظری در زبان‌شناسی است. در این رابطه پروفسور حسابی مقاله‌ای تحت عنوان توانایی زبان فارسی نوشته‌اند که قابل رجوع است. البته مطالب آن قابل بحث و نقد است. اما مشکل زبان فارسی در حال حاضر داشتن و یا نداشتن توان بالقوه نیست. بلکه بنا بر آنچه که در فوق توضیح داده ام، استفاده از استعاره، اغراق، تعارفات بیحساب، استفاده افراطی از تخیلات شاعرانه و نامفهوم حرف زدن، امکان گسترش این زبان در سطح بین‌المللی را کم کرده است.