باسمه تعالی

تصور عموم این است که علوم جدید صدها سال است که نه تنها توانسته حکم نهایی در مورد کروی بودن زمین و اندازه آن را صادر کند و به تمام سئوالات بشر در این زمینه پاسخ دهد، بلکه دانشمندان فیزیک آنقدر مسئله برای حل کردن پیدا نمیکنند که دیگر باید فکر خود را به نحوه شکل گیری و حرکت کهکشانها مشغول کنند و با نظریه پردازی درباره ابر ریسمانها (String Theory) و Big Bang در چگونگی شروع و شکل گیری عالم وجود بحث کنند. هرچند اصل نظریه پردازی درباره شروع خلقت کار ناپسندی نیست، اما فرصت طلبی مجامع علمی غربی و به تبع آن محققین فیزیک نظری در ارائه تصویری اغراق آمیز از آنچه که واقعا میشود به عنوان دانسته های بشر فرض کرد، را نیز نباید از نظر دور داشت. قبلا هم در چند مقاله سعی کرده ام که بعضی از مطالبی را که علوم روز جوابی برای آن ندارند، را مطرح کنم و آنها را با برچسب "محدودیت علم بشر" مشخص کرده ام و قصد دارم این سری مقالات را انشاءالله ادامه دهم تا بشود تصویر روشنتری از آنچه که واقعا میشود جزء دانسته های بشر به حساب آورد، داشته باشیم.

در اینجا نمیخواهم ادعا کنم که طرفدار نظریه صاف بودن زمین هستم. اما واقعیت این است که سئوالات بسیاری وجود دارد که روایت علوم جدید از هندسه زمین و منظومه شمسی از پاسخ دادن به آنها عاجز است و تنها کاری که محققین فیزیک در این باره میتوانند بکنند، این است که روی خود را برگردانند و اصلا به روی خود نیاورند که چنین چیزی را شنیده اند. همین سئوالات بیجواب باعث شده است که افرادی در روایت موجود علمی شک کنند و با ارائه نظریه های دیگر به دنبال پیدا کردن مدلی باشند که بتواند جوابی برای آن سئوالات داشته باشد. عنوانی عمومی که اینگونه نظریه پردازان دگراندیش را با آن خطاب میکنند، flat-earther است که تا حدودی تمسخرآمیز نیز هست.

در بین آنها افراد مختلفی را میتوانید بیابید. کسانی هستند که از بعد فلسفی و یا مذهبی نمیتوانند گرد بودن زمین را باور کنند. دیگرانی هم هستند که افرادی شکاک هستند که هیچ چیزی از روایتهای تمدن موجود را نمیتوانند باور کنند و هرآنچه که موسسات علمی صاحب نام دنیا میگویند را دروغ و تبلیغات میدانند. البته آنچه که موجب تحریک این افراد شکاک شده، حجم عظیم دروغهایی است که به عنوان یافته های علمی جهت مصرف عموم پخش میشود و در ادامه بحث به بخشی از آنها خواهیم پرداخت. اما افراد محققی هم هستند که واقعا سعی دارند نظریه های کاملتری ارائه کنند که بتواند پاسخی برای سئوالات بیجواب داشته باشد. بنابراین همه آنها را نمیشود به یک چوب راند و نسبت به اظهاراتشان بیتفاوت بود و یا با تمسخر آنرا پاسخ داد.

بحث را از اینجا شروع کنیم که چقدر روی اعتبار روایات موجود علمی میشود واقعا حساب کرد

اساسا علم تجربی توان حکم دادن درباره حقیقت اشیاء را ندارد و فقط میتواند نتایج مشاهدات و اندازه گیری های خود را گزارش کند. به علاوه روشها و ابزارهای اندازه گیری موجود در دست بشر به اندازه کافی پیشرفته نیست که در صحت آن نشود تردید کرد. بارها در سالهای اخیر شاهد مواردی بودم که نتایج تحقیقات علمی با بررسی و دقت بیشتر بی اعتبار معرفی شده است. مثلا چندی پیش یک گروه تحقیقاتی اعلام کرد که توانسته در آزمایشگاه سرعت نوترینوها را در شرایط خاصی به بیش از 300 هزار کیلومتر بر ثانیه برساند. بعدا معلوم شد که دستگاههای اندازه گیری آنها کالیبره نبوده است.

مطلب فوق به این معنی است که حتی به فرض اینکه همه مشاهدات گزارش شده توسط سازمانهای علمی مطرح صادقانه باشد، فقط میتوانیم برای تحلیل آن نظریه پردازی کرده و مدل هایی را بسازیم که بتواند در عرصه عملی کاربرد داشته باشد. اما اینکه بخواهیم ادعا کنیم که مدل های ساخته ذهن ما همان حقیقتی است که در جهان خارج وجود دارد، کار راحتی نیست. مثلا اگر مشاهده میکنیم که ماهواره ای را به مدار زمین فرستادیم و همه چیز مطابق مدل کاربردی ما قابل پیش بینی بود، میتوانیم آن مدل را از جنبه کاربردی معتبر بدانیم و فقط احتمال اینکه چنین مدلی درست مطابق حقیقت خارجی باشد را بدهیم. اما نمیتوانیم چنین حکم کنیم که "این است و جز این نیست". شاید برآیند چند پدیده پیچیده با هم این باشد که حقیقت خارجی را به شکل خاصی مشاهده کنیم.

قرآن در این زمینه چه حکم میکند؟

با ابزار علم تجربی میشود پدیده ها را مشاهده کرد. اما برای اینکه از روی مشاهدات بتوانیم در مورد حقیقت پدیده ها نظر بدهیم، به ابزار منطق و فلسفه و به تعبیری متافیزیک نیاز داریم. فلسفه نیز بدون وحی توان صدور حکم نهایی در مورد حقیقت اشیاء را ندارد. بسیاری از بحثهای فلسفی با فرض قبول مقدماتی شروع میشود که اگر در آن مقدمات شک کنیم، همه نتایج بحث بی اعتبار خواهد بود. بنابراین در حین چنین بحثهایی باید همیشه آنچه را که در قرآن به عنوان وحی الهی گفته شده، در نظر داشته باشیم. قرآن در سوره نباء آیه 20 چنین میفرماید:

وَسُيِّرَتِ الْجِبَالُ فَكَانَتْ سَرَابًا

قرآن در تشریح قیامت میفرماید که با وقوع قیامت، کوهها حرکت خواهد کرد و تنها در آن موقع است که خواهید یافت که از همان اول کوهها در جایی که فرض میکردید نبودند و مشاهده کوهها در آنجایی که بودند، از اول سرابی بیش نبود. برداشت من از این آیه این است که ما باید در نتیجه گیری نهایی از مشاهدات تجربی خود عجله نکنیم و اعتبار مدلهایی که توسعه میدهیم را فقط در محدوده ای که در کاربردهای عملی بشود آنرا بکار برد، بدانیم. شناخت حقیقت اشیاء کار ساده ای نیست. خود قرآن در آیه 185 سوره اعراف انسان را به نظریه پردازی در شناخت حقیقت اشیاء و به تعبیر قرآن ملکوت آنها تشویق کرده است و راه را برای اینکه انسان به آن پی ببرد را باز دانسته است. همانطور که در جای دیگر (انعام 75) ابراهیم را از کسانی دانسته که به ملکوت اشیاء پی برده اند.

أَوَلَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّـهُ مِن شَيْءٍ

بنابراین نباید به محض اینکه یک تئوری توانست برای چند سئوال پاسخی ارائه کند، حکم نهایی را صادر کنیم و ادعا کنیم که هیچ تئوری دیگری نمیتوان ارائه کرد که به همان اندازه در تحلیل پدیده ها توانا باشد. هر مدلی را که قبول کنیم، میتواند بخشی از پدیده ها را تحلیل کند و چند سئوال دیگر را بیجواب بگذارد. فرض کروی بودن زمین و محاسبه ای که از اندازه آن داریم، از این قاعده مستثنی نیست. در ادامه مقاله چند مورد از این سئوالات را خواهم آورد. به علاوه همیشه این امکان وجود دارد که بشود مدلهای دیگری را توسعه داد که در آن درست به همان جوابهای مدل موجود برسیم و مدل جدید بتواند به آن سئوالات بیجواب نیز پاسخ دهد.

اما آنچه که مسئله را سخت میکند این است که بسیاری از مشاهدات گزارش شده علمی دروغ و تبلیغات است و هیچکدام آنرا بدون راستی آزمایی نمیشود قبول کرد.

چه سئوالاتی را مدل مطرح کروی بودن زمین قادر به پاسخ دادن نیست؟

اول: صاف بودن افق

چندی پیش عکسی از قله دماوند دیدم که از فراز کوه کرکس گرفته شده بود. بین این دو قله حدود 280 کیلومتر فاصله است. ارتفاع دماوند از سطح دریا 5671 متر و ارتفاع کرکس حدود 3900 متر است. ظاهرا برای بعضی این سئوال پیش آمده بود که چطور ممکن است با توجه به کروی بودن زمین، قله دماوند از فراز کرکس قابل رویت باشد و این وبلاگ سعی کرده بود که پاسخی برای آن ارائه کند. با یک محاسبه مثلثاتی ساده چنین محاسبه کرده بود که برآمدگی زمین بر اساس مدل کروی بودن موجود زمین باید حدود 1500 متر باشد که این رقم از ارتفاع هر دو قله کمتر است و بنابراین مانعی در رویت بین این دو نخواهد بود.

R(1-cos ø/2 ) = 6370 ( 1- cos  1.25 ) ≈ 1500 meters

اما چیزی که جوابی برای آن ارائه نکرده بود این بود که اگر واقعا 1500 متر برآمدگی بین این دو قله باشد، باید در عکس زیر این برآمدگی قابل مشاهده باشد. اما چنانکه عکس نشان میدهد تمام مسافت 280 کیلومتر بین این دو قله کاملا صاف به نظر می آید.

دماوند از قله کرکس

اگر تا کنون تجربه شخصی از مشاهده افق در فاصله دور داشته باشید، آنرا مشابه عکس های افق ذیل مشاهده کرده اید.

صاف بودن افق

شخصا این را تجربه کرده ام که وقتی با هواپیما از بندرعباس در جنوب ایران پرواز کنیم، وقتی هواپیما اوج بگیرد، در هوای صاف میتوان قله دماوند را دید. در حالیکه مطابق نظریه موجود کروی بودن زمین باید برآمدگی زمین بین بندرعباس و قله دماوند حدود 23 کیلومتر باشد. اما از دید ناظر در هواپیما تمام این مسافت صاف دیده میشود. مطابق شکل زیر اگر بخواهیم حداکثر فاصله ای را که از هواپیما در ارتفاع 10 کیلومتری بشود قله ای به ارتفاع 6 کیلومتری را دید، باید خط مستقیم بین این دو را بر انحنای زمین مماس کنیم. در این صورت حداکثر فاصله دید نمیتواند بیش از 600 کیلومتر باشد. در بین محاسبات حداکثر فاصله افق در کاربردهای دریایی که گشتم چنین نوشته بود که جو زمین مانند یک عدسی باعث انحنای نور میشود و بنابراین فواصلی دورتر از خط واقعی افق را میتوانیم ببینیم. برای همین توصیه کرده بود که در کاربردهای عملی تعیین حداکثر فاصله دید، شعاع زمین را 20 درصد بیشتر حساب کنیم. با احتساب این مقدار افزوده حداکثر فاصله ای که از هواپیما بشود قله دماوند را دید، بیشتر از 700 کیلومتر نخواهد بود. به علاوه باید فقط نوک قله را بتوانیم ببینیم و بقیه قله پشت برآمدگی زمین مخفی شده باشد. اما اگر دفعه بعد سوار هواپیما شدید، لطفا با دقت ملاحظه کنید که نه فقط نوک قله، بلکه تمام دامنه قله را میتوانید از فواصلی مانند یزد و کرمان ببینید و به علاوه بین خود و قله هیچ برآمدگی زمین احساس نمیکنید.

earth-horizon-distance

محاسبات چنین نشان میدهد که آدم با قد معمولی که در سطح دریا بایستد، باید به علت انحنای زمین بتواند تا حدود 4 مایل را ببیند. اگر از توان دید معمولی برخوردار باشید، خواهید یافت که در هوای صاف و در سطح دریا ساحل روبروی خود را از حداقل حدود 100 کیلومتر خواهید دید. با یک جستجوی ساده نیز میتوانید عکس های فراوانی از ساحل مقابل با فاصله 100 تا 200 کیلومتر که در دریای مدیترانه و یا دریاچه های بزرگ آمریکا، توسط آدم  ایستاده در ساحل گرفته شده است بیابید.

هر چند میشود احتمال داد که جو زمین عامل انحنای نور باشد، بطوریکه برآمدگی زمین بین دو نقطه دور از هم قابل حس نباشد، هنوز تحلیل و محاسبه درستی در این زمینه وجود ندارد. به غیر از مسئله برآمدگی زمین، نکته دیگر این است که کل خط افق در دید ناظر از فاصله دور بصورت خط مستقیم دیده میشود. یعنی وقتی هواپیما هم سوار شوید و به افق نگاه کنید، احتمالا فاصله دو حد انتهایی در افق روبرو باید بین 1000 تا 2000 کیلومتر باشد. اما کل مسیر را به شکل خط صاف خواهید دید.

همین مطلب باعث تردید بعضی از مردم درباره کروی بودن زمین شده است و بنابراین عکس هایی که به عنوان عکس های گرفته شده از ایستگاه فضایی پخش میشوند، کمی در انحنای خود اغراق میکنند تا چنین شبهه ای را از ذهن مردم پاک کنند. این اغراق در انحنا باعث میشود که کسانی که به جزئیات دقت میکنند، بیشتر به این سازمان های فضایی بدبین بشوند. عکس ذیل مربوط به رکورد پرش از بالون است که به تازگی شکسته شد. لنز دوربین Gopro چنان انحنای زمین را اغراق آمیز نشان داده که نمیتواند طبیعی باشد.

رکورد پرش از بالون

دوم: تغییرات طلوع و غروب خورشید در نواحی نزدیک قطب شمال

مردم قوم inuit ساکن مناطق نزدیک فطب شمال، چند سالی است که تغییراتی را در محیط زیست خود احساس کرده و آنرا گزارش کرده اند. بعضی خواستند آنرا به پدیده گرمایش زمین مرتبط کنند، اما آنچه که این قوم گزارش میکنند، چیز دیگری است. آنها ادعا میکنند که چند ده سال پیش در نزدیکی زمستان طول روز به حدی بود که حدود یک ساعت برای شکار وقت داشتند. اما الان آنها 2 ساعت برای شکار وقت دارند. به علاوه خورشید در وسط روز خیلی بالاتر می آید و بنابراین گرمای بیشتری دارد. محل طلوع و غروب خورشید نیز از دید آنها تغییر کرده است. همه این تغییرات در مدت زمان کمی رخ داده که افراد میانسال آنها چنین تغییراتی را بخوبی حس میکنند. بر اساس مدل رسمی کروی بودن زمین دو نوع حرکت برای محور زمین فرض میشود. دوران اول Axial precession نام دارد.

earth_precession

صفحه  ای که از زمین و خورشید میگذرد را فرض کنید. بعد اگر محوری عمود بر این صفحه که از مرکز زمین بگذرد، تصور کنیم، محوری از قطبین زمین  میگذرد، نسبت به آن محور عمودی یک حرکت دورانی دارد که هر 26000 سال یک دور کامل میزند. به زاویه بین محوری که از قطبین میگذرد و آن محور عمودی هم Axial tilt میگویند. بعضی ها معتقدند که زاویه مذکور که الان حدود 23.44 درجه حساب میشود، از حدود 22 تا 24.5 درجه در حال تغییر است و این تغییر 44000 سال طول میکشد. دیگرانی هم هستند که معتقدند که این زاویه از 24 درجه تا منهای 24 درجه بطور آونگی تغییر میکند و وقتی به صفر برسد، فصول سال دیگر وجود نخواهد داشت و قسمت عمده ای از موجودات خشکی از بین میروند. بنابراین تغییرات ناشی از دو حرکت مذکور، آنقدر کند است که نمیتواند عامل تغییرات جاری در فطب شمال باشد. مشاهدات این اقوام هم چیزی نیست که براحتی بشود آن را چشم پوشی کرد. چون مسئله طول روز در زمستان برای یک قوم که از طریق شکار زندگی میکنند، چیزی نیست که بتوان آنرا به عدم دقت در اندازه گیری نسبت داد.

سوم: نور ماه

سئوال دیگری که بعضی از این دگراندیشان مطرح میکنند، درباره ماهیت نور ماه است. شخصا جوابی برای آن نیافتم و اگر شما جوابی قانع کننده سراغ دارید، بفرمائید تا این بحث غنی تر شود و همه دوستان استفاده کنند.

تئوری مطرح درباره ماهیت نور مهتاب این است که نور خورشید به ماه برخورد میکند و بازتاب آن به زمین میرسد و در شب زمین را تا حدودی روشن میکند. این فرضیه در نگاه اول شاید جوابی برای ماهیت نور مهتاب ارائه کند، اما سئوالات بسیار دیگری را نیز بوجود می آورد. ماه با قطری حدود 3474 کیلومتر، علاوه بر اینکه خیلی از زمین کوچکتر است، در فاصله ای حدود 300 تا 400 هزار کیلومتری زمین قرار دارد. در شبهای مهتابی نور خورشید باید از اطراف زمین عبور کند و به ماه برسد و بعد از بازتاب از جسمی کوچک، مسافت 300 تا 400 هزار کیلومتری را برگردد و زمین را نورانی کند. بنابراین تئوری رسمی باید بتواند نشان دهد که چطور یک جسم خاکی کوچک به اندازه ماه میتواند این همه نور را بازتاب دهد و به زمین برساند. به علاوه بحث های زیادی در تفاوت ماهیت نور ماه با نور خورشید وجود دارد. یعنی تئوری رسمی باید بتواند به این سئوال پاسخ دهد که اگر منشاء اصلی نوری که از ماه به زمین میرسد، خورشید باشد، چرا فقط یک طیف خاص آن بازتاب دارد. اما شخصا تا بحال جواب این سئوالات را ندیده ام.

آنچه که ما مشاهده کرده ایم همزمانی نورانی بودن ماه تمام و شبهای مهتابی است. در هنگام خسوف ماه هم آنچه مشاهده میکنیم این است که هم نور مهتاب قطع میشود و هم ماه تاریک میشود. اما این مشاهدات برای اینکه نتیجه بگیریم که منشاء نور مهتاب حتما بازتاب نور از ماه است، کافی نیست. ممکن است هنگام خسوف، عامل دیگری باعث شود که همزمان نور خورشید نه به ماه برسد و نه به صورت مهتاب به زمین بتابد.

مفسرین قرآن در تفسیر آیه 5 سوره یونس هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ چنین تفسیر کرده اند که ضیاء یعنی تولید نور از خود. نور داشتن ماه هم به معنی این است که منشاء نور ماه از خود او نیست. بلکه عامل دیگری است که آنرا نورانی میکند. اما شخصا نفهمیدم چطور از مدل رسمی منظومه شمسی و یا از تفاسیر قرآنی همه نتیجه گرفته اند که منشاء نور مهتاب، بازتاب نور از ماه است. احتمال اینکه منشاء نور مهتاب، مانند شفق قطبی که حاصل برخورد بادهای خورشیدی به میدان مغناطیسی زمین است در اصل خود خورشید باشد، قابل بررسی است.

چهارم: سرعت بادهای روی زمین

اشکال دیگری که این دگراندیشان مطرح میکنند، عدم پاسخگویی تئوری رسمی گرد بودن زمین و چرخش روزانه آن بدور خود، درباره رفتار جو زمین و حرکت بادها است. تئوری رسمی میگوید که زمین از غرب به طرف شرق در حال گردش است و سرعت چرخش زمین در ناحیه استوا حدود 1600 کیلومتر بر ساعت است. یعنی 30 درصد سرعت آن از سرعت صوت بیشتر است. همین عامل باعث میشود که هوا در ناحیه استوا در نزدیکی زمین از دید ساکنان زمین، از شرق به طرف غرب حرکت کند و در نیمکره شمالی بادی در جهت عقربه های ساعت و در نیمکره جنوبی بادی در خلاف عقربه ساعت ایجاد کند. جریان های آبی اقیانوسها هم همین الگو را دنبال میکنند. اما سئوال این است که اگر زمین با 1.3 برابر سرعت صوت در استوا دارد میچرخد، قاعدتا باید بادهای شدیدتری را شاهد بودیم.

پنجم: بشر هیچ راهی برای راستی آزمایی نظریه های درباره هسته زمین ندارد

حداکثر عمقی که توانسته اند حفر چاه کنند، 12 کیلومتر ادعا شده است و هیچ تکنولوژی برای حفر عمیقتر وجود ندارد. بگذریم از این مطلب که در فیلم های هالیوودی مانند The Core, 2003 چنین وانمود میکنند که بشر توان ساخت وسایلی که به عمق زمین برود را دارد. اما واقعا چقدر میتوان برای تئوریهایی که درباره هسته زمین و منشاء میدان مغناطیسی وجود دارد، ارزش قائل شد؟ آنچه که این دگراندیشان طرفدار صاف بودن زمین ادعا میکنند این است که اگر آنها جواب قانع کننده ای برای ماهیت هسته زمین ندارند، جوابهای فیزیکدانان رسمی هم ارزشی بیشتر از خرافات ندارد.

ششم: جواب این سئوال احتمالا ساده باشد، اما حداقل من نمیدانم. اگر شما میدانید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید

فرض کنید 24 ساعت را دقیقا زمانی تعریف کنیم که برای چرخش یک دور زمین به دور خود لازم است. اگر مثلا ساعت 12 ظهر مستقیما رو به خورشید باشیم، پس از گذر نصف سال، وقتی که زمین درست به آنطرف مدار بیضوی خود به دور خورشید رسید، در همان ساعت باید 12 ظهر زمانی باشد که پشت ما به خورشید باشد. اگر این مقدار تغییر در تعریف طول روز لحاظ شده است، به چه صورت انجام شده است؟ در مورد ماه میدانیم که زمان لازم برای گردش ماه به دور زمین 27.3 روز است. اما به علت حرکت زمین، برای اینکه ما ماه را در جای سابق خود ببینیم، بیش از 29 روز زمان لازم است. اما شخصا جایی ندیده ام که 12 ساعت تغییر در نصف سال را در محاسبه 24 ساعت حساب کنند.

هفتم: دستیابی به قطب جنوب

دستیابی به قطب جنوب برای توریستها غیر مجاز است و سیستم کنترل قوی برای دور نگه داشتن آنها وجود دارد. اگر بخواهید با هواپیما از جنوب آرژانتین به جنوب استرالیا بروید، اجازه پرواز از روی قطب جنوب را نخواهید داشت. دلیل آن هم سرد بودن شدید آن عنوان میشود. کسانی که به دنبال این بوده اند که این مسیر را برای راستی آزمایی با پرواز بروند، نقل میکنند که راهی جز سفر به آمریکای شمالی و از آنجا به استرالیا نمیشود پیدا کرد. همین مطلب آنها را به این باور رسانده است که شاید اساسا چیزی به نام قطب جنوب وجود نداشته باشد.

طرفداران صاف بودن زمین چه تئوریهایی دارند؟

برخلاف تصور عموم فرض کروی بودن زمین اولین چیزی است که به ذهن بشر می آید. چون هرکس که به ماه و خورشید نگاه کند، کروی بودن آنها را میتواند به چشم ببیند. بنابراین میتواند درباره زمین هم قیاس کند که زمین هم باید کروی باشد. در مقاله دیگری درباره واحدهای اندازه گیری نوشته بودم که احتمال این وجود دارد که واحدهای اندازه گیری موجود از دوره های قدیم به ارث رسیده باشد و بیش از 10 هزار سال سابقه داشته باشد. این واحدهای اندازه گیری همه بر اساس روایت موجود از هندسه و ابعاد زمین و منظومه شمسی تعریف شده است.

بعضی از دگراندیشانی که با عنوان طرفداران صاف بودن زمین شناخته میشوند، این مدل را برای بخش شناخته شده زمین ارائه میکنند.

flat_earth-2

یعنی بخش شناخته شده زمین نزدیک به قطب شمال است و آن ناحیه ای که به عنوان قطب جنوب نامیده میشود، در واقع سرزمینهای یخ زده ای و تاریکی است که هنوز کشف نشده است. احتمال دیگری که این افراد مطرح میکنند این است که ممکن است زمین کروی باشد، اما اندازه و شعاع آن غیر از ابعادی باشد که در حال حاضر تصور میکنیم. بخشی از آن شناخته شده و بخش دیگر که یخزده است، هنوز کشف نشده است. برای تمام پدیده های شناخته شده میشود تئوریهای دیگری مطرح کرد که به اندازه تئوریهای موجود بتواند پاسخگو باشد.

مثلا میشود فرض کرد که نیرویی به نام جاذبه زمین وجود ندارد و آنچه که از جاذبه احساس میکنیم، حاصل حرکت زمین در فضا در راستای قطب شمال و یا یک نیروی گریز از مرکز باشد. برای نحوه حرکت خورشید و ماه هم میشود نظریه های دیگری مطرح کرد. بهر حال اگر قصد نداشته باشید که در برخورد با این نظریات با تمسخر و پوزخند برخورد کنید و واقعا بخواهید که عالمانه آنها رابررسی کنید و تا دلیلی محکم و قانع کننده نیابید، آنها را رد نکنید، قول میدهم که مسیری صعب و پر زحمت را تجربه خواهید کرد.

حتی اگر تمام آنچه که به عنوان مشاهدات ماهواره ها و سفینه های فضایی منتشر شده را باور کنیم، هنوز حکم نهایی صادر کردن ساده نیست. چون همیشه احتمال دارد که چند پدیده پیچیده با هم باعث شود که آنچه که ما مشاهده میکنیم، غیر از آن چیزی باشد که در عالم واقع وجود دارد. اما نکته ای که بحث را پیچیده تر میکند این است که اساسا بسیاری از آنچه که ما به عنوان مشاهدات قابل استناد میشناسیم، فقط تبلیغات و دروغ و بزرگنمایی است و تک تک موارد را باید مستقلانه راستی آزمایی کنیم. در مقاله ای مستقل در این باره بیشتر بحث خواهم کرد.

نظر قرآن درباره صاف و یا کروی بودن زمین چیست؟

همانطور که در بعضی مقالات قبلی نوشته ام، قرآن در بیان حقایق علمی از مدلهای ذهنی بشری استفاده نکرده است و همین نکته وحیانی بودن آن را ثابت میکند. از قرآن نمیشود نتیجه گرفت که طرفدار نظریه صاف بودن زمین است و یا کروی بودن آن. هرچند مخالفان قرآن تلاش زیادی میکنند که با اثبات اینکه قرآن به صاف بودن زمین قائل است، بی اعتباری آنرا ثابت کنند، اما از آنچه که به عنوان سند می آورند، چنین برداشتی نمیشود کرد. در سوره غاشیه آیه 20 میفرماید:

وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ

برداشت من از این آیه این است که میفرماید آیا از نحوه صاف کردن زمین و یا احساسی که ساکنان زمین از صاف بودن آن دارند، پی به توانایی رب جلیل نمی برید؟ در اینکه زمین از دید ساکنان آن، مسطح دیده میشود و عکسها و اطلاعاتی که در بالا آوردیم، چنین امری را به خوبی نشان میدهد، شکی نیست. با فرض اینکه زمین کروی است و شعاع آن هم همین چیزی است که معروف است، صاف دیده شدن زمین از دید ساکنان روی آن، به دلیل انحنای نور توسط جو و یا هر دلیل دیگر، توانایی پروردگار را بیشتر گوشزد میکند. آیه فوق هم در واقع توجه مخاطب را به کیفیت احساس صاف بودن زمین معطوف میکند.

اگر به فرض محال قرآن حکم نهایی را درباره صاف بودن زمین و غیر کروی بودن آن صادر کرده بود، باز هم با تکیه بر مشاهدات بشری نمیشد، نتیجه گرفت که قرآن اشتباه گفته است. چون اگر زمینی که کروی است، در اثر تاثیر یک پدیده دیگر بتواند صافتر از آنچه که واقعا هست دیده شود، احتمال آنرا باید داد که زمینی که واقعا صاف است، در اثر پدیده دیگری از دید ما کروی دیده شود. همانطور که دگراندیشان طرفدار نظریه صاف بودن زمین نشان داده اند، امکان ارائه تئوریهایی که تا حدودی بتواند نحوه کارکرد پدیده های مشاهده شده را، حتی با فرض اینکه زمین واقعا صاف است، توجیه کند همیشه وجود دارد.