باسمه تعالی

شاید این جمله را زیاد شنیده باشید که شوخی نمک زندگی است و بدون شوخی زندگی لطفی ندارد. درباره ایرادات شوخی های مخرب، دیگران زیاد گفته اند. مقاله های متعددی نیز یافتم که در آن سعی شده بود آدابی برای شوخی کردن تعریف کنند و به این دلیل که شناخت درستی از این پدیده ارائه نداده اند، نمیتوانند چندان مفید باشند.

 لذا در اینجا مطالبی را به عرض میرسانم که کمتر گفته شده است.

لازمه شاعر و نویسنده خوب بودن قبول خاطر و لطف سخن است که آن هم به تعبیر حافظ خداداد است و از هر کسی نمیشود انتظار داشت. علاوه براین، اینکه آدم بتواند با داشتن فن بیان و ذوق ادبی خوب حرف را بیان کند، یک مطلب است و اینکه بتواند ذوق ادبی را با روان شناسی و جامعه شناسی و موقع شناسی هنرمندانه تلفیق کند، بنحوی که قادر باشد حرف خود را با ظرافت و لطافت بیان کرده و شنونده را تحت تاثیر قرار دهد، مطلب دیگری است. با یک جستجوی در تاریخ میشود چند مورد از این قبیل افراد را نام برد، اما جمع شدن همه فضایل لازم برای چنین هنری در یک نفر، نادر است و اکثر آن فضایل با تمرین و ممارست هم بدست نمی آید و جز لطف خدادادی نیست. اگر بشود با داشتن فن بیان و ذوق ادبی شاعر شد، برای لطیفه گویی علاوه بر اینها به هنرهای دیگری نیز احتیاج است. اگر شاعری را به تیر ساختن تشبیه کنیم، لطیفه گویی همچون ساختن تیر و برهدف نشاندن آن است. بنابراین انتظار اینکه بشود بر سر هر کوی و برزن و از هر بی هنری لطیفه ای نغز شنید، انتظاری خام است.

در فارسی از قدیم به این نکته توجه شده بود که لطیفه گویی کار هر کسی نیست، لذا اسم آنچه که از مردم میشنویم را شوخی گذاشتند و شوخ به معنی چرکی است که هنگام کیسه کشیدن جمع میشود. در انگلیسی هم اسم شوخی را humor گذاشته اند که به معنی خلط  دهن و یا خلط های چهارگانه است. از قدیم این مطلب دانسته شده بود که وقتی مردم بی هنر به لطیفه گویی روی آورند، چیزی جز چرک و خون و آب دهن به صورت هم پاشیدن و یا عیب های یکدیگر را به روی هم آوردن نباید انتظار داشت. در تشبیه مانند کسی است که به تیراندازی مشغول شود، بدون اینکه تیراندازی بداند، لذا آدم عاقل با دیدن چنین کسی یا باید فرار کند و یا تیر و کمان را از او بگیرد.

علاوه براین از شوخی سوء استفاده های دیگری نیز میشود که خطرات آن به مراتب بیشتر است و در اینجا دو مورد آن را ذکر خواهم کرد:

اول اینکه صحنه جامعه از دید بسیاری از افراد عادی مانند یک تئاتر است که هر کس در آن نقشی را بازی میکند. درباره این موضوع که چه نمایش نامه ای باید بازی شود هم هیچ توافقی نیست. بنابراین هر کسی سعی میکند علاوه بر این که نقش خوبی را برای خود در این نمایش انتخاب کند، برای دیگران هم به فراخور توانشان نقشی بدهد. بسیاری از اختلاف های مردم یا در این است که چه نمایش نامه ای بازی شود و یا در این که هر کس چه نقشی را داشته باشد. یادم نیست کدام شاعر گفته بود که

زندگی بازی است

ما خود صحنه میسازیم

تا بازیگر بازیچه های خویشتن باشیم

البته این مطلب فقط درباره عوام است و هدف انسان مومن ساختن ابدیت است که شوخی بردار نیست.

اینکه در این صحنه تئاتر آدم چنان نقش برتری را داشته باشد که نیاز به پایین آوردن دیگران نباشد، مقدور همه کس نیست و معمولا برای داشتن نقش برتر، آدم مجبور میشود نقشی حقیر به دیگران بدهد و در صحنه عمل ابزار اینکه آدم بتواند دیگران را به پذیرش چنین تحقیری وادار کند، همین شوخی است. این کار به این صورت رخ میدهد که وقتی کسی که داعیه رهبری یک جمع را دارد، شوخی را به طرف ضعیف ترین فرد از نظر روحی جهت دهی میکند و سعی میکند دیگران را در این کار با خود همراه کند تا جایی که فرد ضعیف احساس کند که راهی جز پذیرش تحقیر جمع و نقشی که آنها انتظار دارند، ندارد. بعد از این هدف شوخی، فرد دیگری از جمع است تا به تناسب نقش دیگری در این نمایش نامه به او داده شود. این پدیده بطور ناخودآگاه در بین جمع های دوستانه نوجوانان هم اتفاق می افتد، به این صورت که با گذر اندک زمانی هر کدام از آنها نقشی را پذیرفته و به وسیله همین شوخی ها سلسله مراتب در جمع تعیین شده وحفظ میشود.

اما چیزی که به انسان توان استقامت در برابر چنین تحمیل هایی را میدهد، درک حقیقت تنهایی معنوی انسان است. حقیقتی که قرآن در بسیاری از آیات، سعی در یادآوری آن به انسان دارد. بودن در جمع تا آنجا که نیازهای مادی اولیه آدم را برطرف کند، مفید است و هر توقعی فراتر از این توهمی بیش نیست. اگر انسان تنهایی معنوی خود را درک کند، بازیگر نمایش نامه های دیگران نمیشود.

قطعا تا بحال افرادی را دیده اید که وقتی در جمع جوکی نقل میشود، با تمام وجود میخندند، ولی وقتی از آنها سئوال شود که کجای این جوک خنده داشت نمیدانند چرا خندیدند ویا حتی نمیتوانند جوک را تعریف کنند. چنین افرادی هنوز استقلال روحی خود را بدست نیاورده اند و تحت تاثیر القائات جمع قرار میگیرند.

تنها بعد از اینکه انسان با درک تنهایی خود توانست استقلال شخصیتی بدست آورد، میتواند شوخی ها و مزاح های دیگران را با دقت بررسی کند تا ببیند آیا لطافتی یا ظرافتی در آن می یابد یا نه. اگر ظرافتی در آن یافت لذت میبرد و در غیر این صورت اجباری بر خود در همراهی با جمع احساس نخواهد کرد.

اگر آدم بخواهد دریابد چقدر استقلال شخصیتی دارد، میتواند رفتار خود را پس از شنیدن یک جوک بررسی کند تا ببیند میتواند در خندیدن همراه با دیگران تامل کند و تا نکته ظریفی در آن نیابد، با جمع همراه نشود.

دوم اینکه وقتی کسانی که با یک عقیده وفکر و یا باور مذهبی دشمنی دارند از ارائه دلیل وامیمانند، شگردی که معمولا انتخاب میکنند این است که در قالب جوک و شوخی آنقدر آن عقیده را مسخره کنند تا آنجا که هرگاه سخن از آن عقیده در بین عوام پیش آید، چیزی جز آن شوخی ها و تمسخرها در اذهان عوام نیاید. شخصا با افرادی برخورد داشته ام که وقتی از حور بهشتی صحبتی پیش می آید، صدها مطلب در تمسخر صفات حور به ذهنشان می آید و میتوانند ساعتها جمعی را با این حرفها سرگرم کنند، در حالی که اگر به این نکته توجه میکردند که یک موجود عقلی میتواند هم شفاف باشد و هم بر گونه و پیشانی آن اسم جلاله نوشته باشد و هم با همه این اوصاف در کمال زیبایی باشد. شاهد آن هم مفاهیم عقلی است که در همین دنیا میتوانیم بیابیم که واجد همه این شرایط هستند.

اما وقتی چنین جوک ها و شوخی هایی در ذهن افراد به جای تعقل و دلیل نشست، ریشه کن کردن آن کاری آسان نیست و تا آنجا میتواند ادامه یابد که دین آدم همین تمسخرها و شوخی ها بشود. در آیه 57 سوره مائده صریحا هشدار داده که با کسانی که به تمسخر دین و جوک گویی درباره آن میپردازند، دوستی و تکیه نکنید. آیه 51 سوره اعراف نیز از کسانی یاد میکند که آنقدر در جوک گویی و تمسخر مفاهیم دینی افراط میکنند که هرگاه یادی از دین میشود تنها به یاد جوک های مربوط به آن می افتند و دیگر توان تعقل ندارند و نه فقط دین را به بازی گرفته اند، بلکه اساسا جوک گویی و تمسخر دین آنها شده است. به چنین کسانی رب جلیل وعده مورد فراموشی قرار گرفتن را داده است:

الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هَـٰذَا وَمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ

آنان که دینشان را سرگرمی و بازی گرفتند و زندگی دنیا آنان را فریفت، پس ما امروز از یاد می بریمشان، همان گونه که آنان دیدار امروزشان را از یاد بردند وهمواره آیات ما را انکار می کردند.

اگر انسان در معرض چنین شوخی هایی قرار گرفت، اولین راه این است که به خود یادآوری کند که شوخی و مضحکه اساسا از جنس مباحث عقلی و اعتقادی نیست و به هیچ وجه این دو را نباید با هم مخلوط کرد و جایی که آدم باید دلیل عقلی بیاورد، نباید از شوخی کمک بگیرد.

متاسفانه چنین اشتباهاتی، علی رغم بدیهی بودن آن حتی در کنفرانس های علمی نیز رخ میدهد. گوینده‌ای در یک نشست علمی در مالزی کلام خود را درباره اسلامی شدن علوم با این طنز شروع کرد که: آیا دوچرخه اسلامی و غیراسلامی داریم؟ سپس پرسش طنزآلود خود را نسبت به دوچرخه سواری اسلامی و غیراسلامی تکرار کرد. ایشان این بیان طنزآمیز را درباره زمین اسلامی و غیراسلامی و زمین شناسی اسلامی و غیراسلامی و دیگر موضوعات علمی ادامه داده، این نتیجه را به دست می‌آورد که علم اسلامی مثل دوچرخه یا دوچرخه سواری اسلامی حرفی لغو است. در حالی که باطل بودن این طرز استدلال بدیهی است و بر همگان روشن است که از طنز در استدلال عقلی نمیشود کمک گرفت و اساسا از یک جنس نیستند.