باسمه تعالی

در مقاله ای که حدود یک ماه پیش نوشتم، خبرهایی در مورد تنازع بین چین و آمریکا آورده بودم. بعد از آن البته خبرهای دیگری رخ داد که در اینجا آنها را مرور میکنم.

روز 31 آگوست کارخانه شیمیایی دیگری در شهر Dongying در استان Shandong، در همان منطقه ای که دو هفته قبل از آن انفجار دیگری رخ داده بود، منفجر شد و مقدار زیادی ماده سمی و خطرناک adiponitrile در منطقه پخش شد. سه انفجار بزرگ و غیر عادی در 20 روز قطعا نمیتواند طبیعی باشد.

در دهه پیش، پیش بینی ها درباره چین این بود که حجم اقتصادش تا سال 2020 از اقتصاد آمریکا جلو خواهد زد، در حالی که این اتفاق در سال 2014 افتاد. پیش بینی میشد که بین سالهای 2018 تا 2020 چین به اولین مصرف کننده نفت دنیا تبدیل شود که در همین امسال این اتفاق افتاد. بنابراین آمریکا این وضعیت را خطر جدی و اولویت اول احساس کرد و اولین هدف خود را مهار چین قرار داد. یکی از دلایل تمایل آمریکا برای حصول توافق هسته ای با ایران این بود که بحران در یک جبهه را موقتا کم کند تا فرصت تمرکز بر جبهه ای دیگر را داشته باشد.

شاخص بازار بورس سهام شانگهای SSE که درست در یک سال پیش 2357 بود، در 12 ژوئن به 5166 میرسد. خود همین رشد شدید قیمت سهام نشان از بیماری اقتصاد داشت و بسیاری از چینی ها که سرمایه ای داشتند در همین مدت تلاش کردند که سرمایه های خود را از چین خارج کنند و تا جایی که شنیدم در همان مدت حدود 800 میلیارد دلار سرمایه مردم از چین خارج شد. پس از دوشنبه و سه شنبه سیاه 24 و 25 آگوست، شاخص سهام به 2927 رسید و پس از آن سقوط قیمت متوقف شد و بازار سهام به تعادل رسید.

در اواخر آگوست سوزان رایس،  که رئیس شورای امنیت ملی آمریکا است، به چین میرود و با شی جین پینگ رئیس جمهور چین مذاکره کرده و پس از آن درگیری ها، چه در زمینه اقتصادی و چه نظامی، فروکش میکند. آمدن رئیس جمهور چین به آمریکا هم از این خبر میدهد که چین هزینه یک جنگ جهانی تمام عیار را بالا میداند و تا حد امکان قصد جلوگیری از آن را دارد.

هفته پس از آن چین، هم برای تحکیم ارز خود و هم برای اخطار دادن به آمریکایی ها، بین 94 تا 115 میلیارد دلار از دارایی اوراق بهادار آمریکا را فروخت. آخرین آمار حاکی از این بود که چین حدود 3500 میلیارد دلار اوراق بهادار آمریکایی به دلار دارد که در واقع به نوعی سرمایه گذاری روی دلار است و هرگاه که اراده کند میتواند تمام این اوراق بهادار را برای فروش عرضه کند و دلار را زمین بزند. از طرفی دیگر آنچه که از چند سال پیش به خاطر دارم این است که حجم سرمایه شرکتهای بزرگ آمریکایی در چین بیش از 6 هزار میلیارد دلار است و آمریکایی ها هم توان این را دارند که این سرمایه را از چین خارج کنند. بنابراین چین به سادگی نمیتواند چنین ریسکی را بپذیرد.

رژه نظامی چین که در روز سوم سپتامبر به بهانه شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم انجام شد، در واقع نمایش قدرتی بی سابقه بود. در این رژه چین تعداد زیادی از انواع موشکهای بالستیک دوربرد خود را نمایش میدهد. این رژه در واقع اخطاری به آمریکا بود.

زژه نظامی چین سپتامبر 2015

زژه نظامی چین سپتامبر 2015

اما همین اتفاقات اخیر کافی بود تا خیلی از سیاستمداران غربی به فکر فرو روند و خود را برای دوران ابرقدرتی چین آماده کنند و فرزندان خود را به کلاس های یادگیری زبان چینی بفرستند.

ماجرای سیل مهاجرین به اروپا

خبرگزاری های عمده غربی در ماه گذشته روی مهاجرت مهاجرین به اروپا خیلی مانور دادند و درباره حجم مهاجرت اغراق کردند. آلمان پس از آمریکا بیشترین حجم مهاجرین را سالانه می پذیرد. اقتصاد آلمان به نیروی کار ارزان و صادرات کالا وابسته است و برای پائین نگاه داشتن دستمزدها باید سالانه حدود 500 هزار نفر مهاجر جدید بپذیرند. انگلیس و فرانسه هم همین وضعیت را دارند. بنابراین اتفاق خارق العاده ای نیافتاده است. اما خبرگزاری های عمده غربی سمت و سوی تبلیغات را به این سمت بردند که این مهاجران عمدتا سوری هستند، در حالی که درصد پائینی از آنها از سوریه هستند و بقیه از آفریقا و افغانستان و حتی ایران هستند. امسال آلمان به دلیل نیازهای خود تصمیم گرفت سقف پذیرش مهاجرین را به 800 هزار نفر افزایش دهد.

دلیل تمرکز غربی ها بر روی مهاجرت سوری ها این است که اولا مردم اروپا را از هجوم مهاجران بترسانند. مردم اروپا میدانند که آمدن مهاجران جدید به معنی از دست رفتن شغل های زیادی برای آنان خواهد بود و فشار اقتصادی بر آنان بیشتر خواهد شد. اما تبلیغ بر روی اینکه این مهاجران سوری هستند باعث میشود که مردم اروپا از حمله ناتو به سوریه برای سرنگونی بشار اسد حمایت کنند. بعضی ها چنین تحلیل میکردند که عامل هجوم مهاجران به اروپا این است که ترکیه میخواهد اروپا را تلاش برای سرنگونی رژیم سوریه تشویق کند. اما ترکیه جزء ناتو است و نمیتواند بدون هماهنگی آنها چنین کاری را کرده باشد. بنابراین ناتو در حال آماده سازی روانی مردم غرب برای تحرک نظامی در سوریه است.

بارها در این باره نوشته ام که دستهای استعماری در ایران بسیار فعال هستند و اکثر خبرگزاری ها و روزنامه ها تحت کنترل آنان است. هر سیاست تبلیغی که غرب داشته باشد، حتما توسط خبرگزاری های ایرانی، چه اصلاح طلب و چه به ظاهر اصولگرا، اجرا میشود. یکی از شگردهای غربی ها، برای تحریک احساسات مردم درباره لزوم سرنگونی بشار اسد، نشان دادن عکس کودکی 3 ساله به نام آیلان بود که با واژگونی قایقشان غرق میشود و جسدش به ساحل می افتد. تقریبا همه خبرگزاری های ایرانی این خبر را دنبال کردند و به صدها مدل مختلف این صحنه را بازسازی کردند. خبر دیگری که غربیها خیلی روی آن مانور دادند، کشف اسلحه و مهمات در کمکهای ارسالی برای مهاجران به اروپا بود که چنین وانمود کردند که داعش و القاعده قصد دارند در غالب مهاجرت، نیروی نظامی و تجهیزات جنگی به اروپا ارسال کنند. این خبر به نظر ساختگی می آید و فقط برای تحریک احساسات مردم اروپا است تا دولتهای خود را مجبور کنند که هر چه زودتر به سوریه حمله کنند و داعش را از بین ببرند.

جمع بندی شخصی من این است که در ایران دیگر به ندرت میشود سایت و یا خبرگزاری پیدا کرد که ردی ازسیاست های تبلیغی غربیها در آن پیدا نشود.

مسئله جنگ داخلی در سوریه و مشکلات ناشی از آن هرچند واقعی است و جا دارد که همه مسلمین برای رفع آن بیشتر تلاش کنند، اما اطلاعات غلط دادن در این زمینه به ضرر همه تمام میشود. به عنوان نمونه چندی پیش که اخبار وضعیت رقت بار مهاجران سوری پخش شده بود، رئیس جمهور اوروگوئه از گروهی از آنان دعوت میکند که به کشورش پناهنده شوند. مهاجران سوری که به این کشور میروند، به تدریج درمی یابند که اوروگوئه کشور فقیری است و وضعیت آنها در مناطق جنگی کشور خودشان از وضعیتشان در اوروگوئه بهتر بود. بنابراین تظاهراتی راه می اندازند و خواهان برگشتن میشوند. مردمی که از خاورمیانه مهاجرت میکنند، تصورشان این است که مرغ کشورهای دیگر غاز است و یا علفزارهای آنها سبزتر است. البته مدتی طول میکشد که بفهمند که فرصتهای اقتصادی برای آنها در کشور خودشان از همه جای دیگر بیشتر است.

پشت پرده داستان مهاجرت چیست؟

همانطور که در چند مقاله قبل بیان کردم، با گذشت زمان این مطلب بیشتر روشن میشود که سناریوی محتمل برای جنگ جهانی سوم، سناریوی ضربه اول و حمله اتمی برق آسا با شلیک هزاران موشک اتمی نیست. بلکه مانند جنگهای قبلی همه چیز به کندی جلو میرود و زمان زیادی لازم است که بشود از نظر روانی مردم را آماده پذیرش چنین جنگی کرد. این مرحله آماده سازی روانی در حال حاضر در حال اتفاق افتادن است.

مسئله دیگر این است که کشورهای اروپای غربی  در صورت رخداد جنگ به منطقه حائل و سرزمین سوخته بین خود و روسیه نیاز دارند. بنابراین تلاش آنها این است که کشورهایی مانند صربستان، کرواسی، بلغارستان و رومانی را مجبور کنند که بخشی از این مهاجران را بپذیرند. این کشورها در حال حاضر با بحران بیکاری مواجه هستند و دستمزد مردم خیلی پائین است. بنابراین توان پذیرش مهاجر را ندارند. بخشی از سلاح هایی که برای این مهاجران فرستاده شده، احتمالا توسط خود سازمان های اطلاعاتی غربی حمل شده تا این به ظاهر مهاجران بتوانند در کشورهای اروپای شرقی اغتشاش و ناامنی ایجاد کنند. تا در این صورت اگر آنها بخواهند با روسیه متحد شوند، بشود آنها را گرفتار درگیری های داخلی کرد و عملا به منطقه حائل بین روسیه و اروپای غربی و یک سرزمین سوخته تبدیل شوند. تقویت نژادپرست های ناسیونال سوسیالیست (یا نازی) Pravy Sektor در اوکراین و لهستان هم برای این است که به این وسیله یک خط دفاعی در برابر روسیه ایجاد کنند.

حضور نظامی روسیه در سوریه

اخبار حضور نظامی روسیه در سوریه را در چند هفته گذشته همه شنیده اند. بعضی از اخبار پخش شده فقط اغراق خبرگزاری های غربی بود و واقعیت نداشت. بعضی از آن هم هرچند واقعی بود، اما مطلب مهمی محسوب نمیشد. مثلا عکس های هوایی از حضور نیروهای زرهی روسیه پخش شد. درحالی که اصل خبر این بود که روسیه 6 عدد تانک در پایگاه خود مستقر کرده که آن هم فقط به درد دفاع از پایگاه میخورد. در کل روسیه 30 هواپیمای نظامی در لتاکیه مستقر کرده که بیشتر آنها SU-24 و SU-25 هستند که بیشتر به درد صحنه جنگ در سوریه میخورند. اما چند عدد SU-30 و SU-34 هم در بین آنها هست. SU-34 جنگنده بمب افکن دوربرد و استراتژیک است و حضور این دو نوع هواپیما حاکی از این است که برنامه روسیه فقط برای صحنه جنگ در سوریه نیست.

تنها پایگاهی که روسیه در دریای مدیترانه در اختیار دارد، در بندر طرطوس است و بنابراین باید حداکثر سعی خود را در حفظ رژیم سوریه میکرد. اما در سالهای گذشته حاضر نشد سلاح های پیشرفته تری به سوریه بدهد. روسیه تا کنون با سوریه فقط مثل یک کارت بازی در مذاکرات خود با غربیها رفتار کرده است. حال سئوال پیش می آید که هدف اصلی روسیه از اقدام اخیر آیا دفاع از رژیم سوریه است؟

اگر این اخبار را در کنار اخبار انتقال 20 عدد بمب هسته ای جدید B61-12 به پایگاهی در آلمان، و رسانه ای کردن این خبر، بگذاریم، در می یابیم که مسئله فقط سوریه نیست. روسیه این اقدام آمریکا را نقض کننده معاهدات محدود کردن سلاح های هسته ای دانسته و قصد دارد آنرا تلافی کند.

قاعدتا آمریکا که هدف خود را از لشکر کشی به عراق، بمباران مواضع داعش عنوان کرده بود، باید از مشارکت کشورهای دیگر در این امر استقبال میکرد. اما جان کری وزیر خارجه آمریکا این اقدام روسیه را خطرناک تلقی کرد و احتمال درگیر شدن نیروها با هم را داد.به نقل از وزیر حمل و نقل عراق، الزبیدی، هم چنین عنوان شد که در پاسخ روسیه، آمریکا 1600 نیروی جدید به نینوا و الانبار فرستاده و قرار است این نیروها به 5000 نفر برسند تا مقابله به مثلی در مقابل نیروهای روسیه باشد.

چه انتظاری از این حوادث میشود داشت؟

شاید در فیلم های هالیوودی آخرالزمانی و یا سناریوهایی که از قدیم درباره جنگ جهانی سوم منتشر شده بود، دیده باشید که در یک لحظه مردم بیخبر که به کار و سرگرمی خود مشغولند ، با بارش هزاران موشک اتمی بر سر خود مواجه میشوند و نیم ساعت بعد تمدن بشری به شکل کنونی خاتمه می یابد. روند حوادث نشان میدهد که چنین سناریوهایی قابل باور نیست. بلکه مانند قرن های پیش همه چیز بطئی و کند انجام میشود. همه طرفین قبل از هر اقدامی ریسک ها و عواقب تصمیم خود را بررسی میکنند و به سادگی جرات نمیکنند که دست به اقدامی بزنند. به علاوه در دنیای مادیگرایی امروز، بسیج مردمی به سادگی قدیم نیست. اگر هیتلر میتوانست با سخنرانی های آتشین مردم گرسنه و بیکار آلمانی را برای باز پس گیری شرافت از دست رفته در جنگ قبلی بسیج کند و در 7 سال از یک کشور ورشکسته یک ابرقدرت بسازد، چنین اتفاقی در دوره معاصر، علی الخصوص در جوامع مادی، قابل رخ دادن نیست. پوتین رئیس جمهور روسیه در بحبوحه روند تحولات جاری برلوسکونی، نخست وزیر سابق ایتالیا، را به کریمه دعوت میکند تا با هم شراب 240 ساله بخورند.

بنابراین حتی اگر تحولات جاری در ماههای آینده به استفاده از تسلیحات هسته ای منجر شود، نباید انتظار سناریوهای فوق الذکر را داشت و درگیری ها محدود و کنترل شده خواهد بود.

نقش ایران در این صحنه چیست؟

برای پاسخ دادن به این سئوال باید ببینیم در آینده کدام جناح تصمیم نهایی را در ایران میگیرد. مشخصه اصلی دولت کنونی ایران، طرفدار غرب بودن آن نیست، بلکه خام اندیشی آنها است. سیاست های دولت کنونی بر مبناهای غلطی بنا شده است:

اولا فرض این دولت این است که مذاکره با غرب و حل مشکلات فی ما بین به رفع تحریم و بهبود اوضاع اقتصادی منجر میشود. همان طور که روند حوادث مشخص کرد، راحت شدن خیال آمریکا از ایران باعث شد دستشان در میدان مبارزه با چین بازتر باشد و روی آن کشور فشار بیاورند. بحران اقتصادی در چین هم باعث کم شدن خرید نفت و در نتیجه پائین آمدن قیمت آن شد. پیش بینی قیمت نفت این است که میتواند تا 20 دلار هم پائین بیاید و برای چند سال نباید انتظار بهبود قیمت را داشت. یعنی عملا رفع تحریمها تاثیر چندانی در رونق اقتصادی نمیتواند داشته باشد.

دوما ظاهرا دولت کنونی تمایل چندانی به پشتیبانی متحدان ایران در سوریه و لبنان و آمریکای لاتین ندارد و ترجیح آنها تمرکز بر داخله کشور است. این قطعا سیاست غلطی است. در سالهای گذشته تلاش فراوانی برای عقب راندن آمریکا از منطقه شده است و اعتبار بسیاری از آنها را دولت قبلی از آن خود کرد. حالا آمریکا و متحدانش در حال فتح سنگرهایی هستند که مدتی پیش رها کرده بودند و تقسیم عراق و سوریه هم عملا انجام شده است.

سوما روش اصلی دولت کنونی در کم کردن تنش های سیاسی با کشورهای قدرتمند، امتیاز دادن به آنها است. مثلا باز کردن دست شرکتهای فرانسوی در ایران در صنعت خودرو و هتل سازی و فروشگاه های زنجیره ای و یا قرارداد ساخت چند نیروگاه هسته ای دیگر با روسیه، فقط نمونه هایی از این قبیل است. این روش امتیاز دادن قبلا در دوره قاجاریه امتحان شده و عواقب آن برای همه روشن است: طمع کشورهای قدرتمند زیادتر میشود و دیگر از رقابت با ایران در هیچ صحنه دیگر جهانی باکی نخواهند داشت. بعد از مذاکرات آمریکا و فرانسه روند فروش سلاح به کشورهای عربی را به قصد بالا بردن توان مقابله آنها با ایران تسریع کرده اند.

بنابراین اگر دولت کنونی و یا همفکران آنها بتوانند در دوره بعدی هم قدرت را داشته باشند، قطعا باید انتظار خبرهای ناگوارتری را داشت.

نقش اسرائیل در این میان چیست؟

قبلا در این باره در این وبلاگ زیاد نوشته ام که درباره نقش یهود در کنترل دنیا زیاد اغراق شده است و هیچ نشانه معتبری در این زمینه وجود ندارد. هر چند نام بسیاری از صاحبان بانکهای بزرگ دنیا یهودی است، این به این معنی نیست که آنها به دین یهود معتقد باشند. حداقل اسکناس یک دلاری آمریکا، آرزوی سردمداران آمریکا برای برقراری مجدد حکومت فرعون و دین او را به تصویر کشیده است و در حکومت فرعون یهودیها فقط برده ای بودند که خون و ناموسشان حرمتی نداشت.

در قرآن آیه 112 سوره آل عمران هم چنین بیان میکند که یهودیها یا به واسطه چنگ زدن به ریسمان الهی میتوانند قدرت داشته باشند و یا عامل دست ملتهای دیگر بودن. در دوره معاصر یهودیهای اسرائیل هیچ چیزی از دین خود حفظ نکرده اند و برگزاری بزرگترین تظاهراتهای سالانه همجنس بازان در اسرائیل فقط یک نمونه کوچک است. در ایران بعضی ها قصد دارند با نشان دادن یهود به عنوان عامل تمام مصائب دنیا، آدرس غلط بدهند و مردم را از دشمن های اصلی غافل کنند.

از طرفی دیگر جامعه اسرائیل یک جامعه ناهمگون است که بین گروه های مختلف آن هیچ وجه مشترکی وجود ندارد. بیشتر آنها مهاجرین اشکنازی اروپایی هستند و بقیه مردم هم از گوشه و کنار دنیا آمده اند. به فرض اینکه مسلمین اسرائیل را در مرزهای کنونی به رسمیت بشناسند و کلا مبارزه با آن را کنار بگذارند، خود اسرائیل توان بقا ندارد و از درون فروپاشی خواهد کرد. اسرائیل فقط به واسطه کمکهای آمریکا میتواند دوام داشته باشد و آمریکا هم تا وقتی که اسرائیل در صدد توسعه ارضی خود باشد و برای مسلمین دردسر ایجاد کند، به آن کمک خواهد کرد. اسرائیل فقط نقش کرمی را دارد که بر سر قلاب زده شده تا هر از چند گاهی تکانی بخورد و مسلمین را به گاز زدن قلاب و گیر افتادن در این تله وادارد تا آمریکا و متحدانش بهانه ای برای بسیج مردم خود و راه اندازی جنگی که به حذف کامل اسلام منجر شود، داشته باشند.