آیا مذاکرات هسته ای میتواند به حل معضلات با آمریکا و اتحاد با آن منجر شود؟
تاریخ نشر:باسمه تعالی
درباره رابطه با آمریکا دو رویکرد اصلی در ایران وجود دارد. یک گروه معتقدند که دشمنی آمریکا با ایران ریشه در مباحث اعتقادی و عقیدتی دارد و این دشمنی قابل اصلاح نیست. البته شواهد متقن و فراوانی وجود دارد که حاکی از آن است که آمریکا واقعا شیطان بزرگ است و اساسا این سیستم از اول برای پایدار و برقرار ماندن پایه گذاری نشده است و هدف از آن نابودی هرچه بیشتر آحاد بشر و تمدن بشری است.
در مقابل گروه دیگر معتقدند که دولت آمریکا مانند تمام دولتهای دیگر عالم دارای منافع مشخصی است و رقبای بین المللی هم دارد و مانند همه دول دیگر باید با دیدی رئالیستی به همکاری و یا رقابت با دیگران دست بزند. بنابراین وقتی بشود منافع مشترک و همسو با آنها پیدا کرد، زمینه همکاری وجود خواهد داشت و لزومی به ورود به بازی مرگ با آنها نیست. در اینجا قصد دارم درباره اینکه آیا واقعا چنین کاری شدنی است و آیا چنین رویکردی را میشود پراگماتیسم نامید، بحث کنم.
ضرب المثلی که بیشتر در بین غربی ها معروف است این است که "دشمن دشمنت دوست توست." قصد ندارم در اینجا درباره اینکه چرا این حرف غلط است، بحث کنم. ولی سیاست بازان غربی چندان نگران مبانی اخلاقی نیستند که بخواهند درباره درست بودن این رویکرد از این منظر نگاه کنند. بهرحال چنین رویکردی مبنای تمایل بعضی از سیاستمداران عملگرای آمریکایی برای همکاری با ایران شده است. در مقابل آنها گروهی هستند که اساسا اعتقادات اسلامی و به تبع آن جوامع اسلامی را در تضاد با آزادی های غربی دانسته و همزیستی مسالمت آمیز را غیرممکن میدانند. نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در نطق اخیرش در کنگره آمریکا چنین رویکردی را به این صورت بیان کرد: "وقتی بحث از داعش و ایران باشد، دشمن دشمنت هنوز دشمنت است."
در دهه 70 میلادی، اتحاد جماهیر شوروی سابق هنوز سیاست تهاجمی خود را حفظ کرده بود و طراحی روشهای مقابله با آن، ذهن مسئولین آمریکایی را مشغول کرده بود. با شروع انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (رحمه الله)، برژینسکی که در آن زمان مشاور امنیت ملی کارتر، رئیس جمهور آمریکا، بود به این دلیل که روی کار آمدن حکومتی مذهبی میتواند خطر بزرگتری را برای شوروی ایجاد کند، عاملی برای این شد که آمریکا حمایت کمتری را برای حفظ شاه مخلوع انجام دهد. پس از اشغال افغانستان توسط شوروی، زلمای خلیل زاد که در موسسه نومحافظه کار تولید فکر RAND بود، در مقاله ای انقلاب ایران را وسیله خوبی برای مقابله با شوروی دانسته بود. حمایت آمریکا از مجاهدین افغان و آموزش های نظامی و سلاح های ارسالی، همه به این منظور بود که یک خط دفاعی در برابر دستیابی شوروی به آبهای آزاد جنوب ایجاد کنند.
شرایط ژئوپلیتیک حاضر، چندان با چند دهه گذشته متفاوت نیست. آمریکا با خیزش چین برای ابرقدرت اقتصادی و نظامی شدن و همچنین قدرت نمایی های روسیه روبروست و رشد اقتصادی و صنعتی کشورهای دیگر مانند هند و برزیل، به آنها این امکان را میدهد که دم از جهان چند قطبی بزنند. آمریکا برای مقابله با چین و روسیه در آسیای میانه و همچنین جلوگیری از قبضه بازار گاز مایع توسط روسیه، هیچ راهی بجز جلب همکاری ایران ندارد. در واقع اگر سیاستمدارانی واقعیت گرا و عاقل بر آمریکا حاکم باشند، باید این را درک کنند که ایرانی ها متحد طبیعی آنها به حساب می آیند. لذا در سالهای اخیر، اظهار نظرهایی از طرف تعداد معدودی از سیاستمداران آمریکایی شده است که چنین اتحادی را غیر قابل اجتناب دانسته اند.
همین مطالب باعث شده که روسیه هیچوقت نتواند روی ایران به عنوان یک شریک استراتژیک حساب کند. دکتر Igor Sutyagin در کنفرانسی که سال گذشته در لندن درباره دفاع هوایی برگزار شد، اطلاعات جالبی را ارائه کرد که در اینجا فقط دو مورد آنرا ذکر میکنم. عکس زیر حیطه پوشش رادارهای هشدار دهنده و یا Early Warning روسیه را نشان میدهد که نیمی از کل رادارها فقط روی ایران تمرکز کرده اند.
عکس بعدی محل اسقرار واحدهای دفاع موشکی روسیه را نشان میدهد که نیمی از آنها نزدیک به ایران مستقر شده اند. همین دو عکس کافی است تا نشان دهد که علیرغم همه ادعاهای مقامات کرملین، روسیه به ایران و توان موشکی آن، به عنوان تهدید اول نگاه میکند و اساسا ایجاد روابط استراتژیک با ایران، جزء گزینه های آنها نیست.
اما به غیر از چند سیاستمدار عملگرا در آمریکا، جریان های تاثیرگذاری در آنجا وجود دارند که آنها را نیز باید در محاسبات به حساب آورد. اگر واقعا عملگرایی بر سیاست خارجی آمریکا حاکم بود، باید در اولین فرصت دست از حمایت از اسرائیل برمی داشتند و زمینه تشکیل دولتی واحد و فراگیر و دموکراتیک در آن سرزمین را فراهم میکردند. حمایت از اسرائیل و تشکیل یک دولت یهودی در قلب سرزمین های اسلامی، هیچ منفعت سیاسی و نظامی و استراتژیک قابل لمسی برای غرب مسیحی ندارد و تنها انگیزه این کار ایجاد زمینه جنگ بزرگ مذهبی و برنامه ریزی برای حذف کلمه توحید میتواند باشد. اگر واقعا آمریکایی ها عاقل و رئالیست بودند، باید از برقراری صلح و آرامش در کشورهای اسلامی حمایت میکردند و دست از حمایت از افراط گرایی و دمیدن در شعله های جنگهای داخلی آنها برمیداشتند، تا با تشکیل اتحادیه کشورهای اسلامی، مانند اتحادیه اروپا، و رشد اقتصادی آن بازار بزرگی برای خود درست میکردند و با این کار راهی برای برون رفت از شرایط رقت بار اقتصادی کنونی پیدا میکردند. به علاوه بلوک کشورهای اسلامی به عنوان متحد طبیعی غرب در مقابله با چین و روسیه ودیگر مدعیان جهانی، میتوانست بار بسیاری از نگرانی های پیش روی آمریکا را از دوش آنها بردارد.
همین مطلب که علیرغم تلاش برخی از سیاستمداران آمریکایی، هیچ نشانه ای از عملگرایی و واقع بینی در سیاست خارجی آمریکا دیده نمیشود، باید دولتمردان ایرانی را به احتیاط بیشتر وادارد. رئیس جمهور ایران روحانی درروز 8 اردیبهشت چنین بیان کرده بود:
برخی فکر میکنند در ماجرای مذاکرات هستهای دولت تنها دنبال این است که یک معضل به نام پرونده هستهای را حل کند، پرونده هستهای و حل آن اولین گام برای حل معضلات اساسی است.
اما چند مانع برای تحقق چنین امری وجود دارد:
اول:
حتی اگر مجموعه سیاستمداران آمریکایی به این نتیجه برسند که هیچ راهی بجز اتحاد با ایران ندارند، این به این معنی نیست که آنها تمایلی به همکاری با جمهوری اسلامی داشته باشند. در بین اظهارات اخیر دولتمداران آمریکایی کینه های کهنه و بغض موج میزند و هنوز حرفهای زیادی در رابطه با مجبور کردن ایران به پرداخت غرامت به خانواده های سربازان کشته شده در سال 1983 در بیروت و همچنین گروگان های سفارت امریکا در ایران، زده میشود. همین مطلب نشانه این است که طبقه حاکم در آمریکا تا انتقام تمام شکست ها و تحقیرهایی را که از طرف ملت و دولت ایران متحمل شده نگیرد، آرام نخواهد نشست.
دوم:
آمریکا به ایران نیاز دارد، اما نه ایران با حدود و ثغور کنونی. کنگره آمریکا مدتی است که طرحهایی را برای حمایت از جدایی سیستان و بلوچستان از ایران و پاکستان و تشکیل کشور یک مستقل، ارائه کرده است. همچنین حمایتهای آنها از تشکیل کشور مستقل کرد، بر کسی پوشیده نیست. ایجاد یک خراسان بزرگ شامل خراسان ایران و هرات افغانستان، نیز در برنامه آنها است. برنامه آمریکایی ها این است که شرایط را در ایران به نحوی تنظیم کنند که دیگر هیچوقت ایران توان عرض اندام در مقابل آنها نداشته باشد و با تجزیه آن و ایجاد رقابت و تنش بین اجزاء کوچکتر آن، همیشه آنها را نیازمند به حمایت خود نگه دارند. به علاوه این اجزاء کوچکتر بازار خوبی برای شرکتهای آمریکایی خواهند بود تا تاسیسات زیربنایی را که در جنگهای داخلی تخریب خواهند شد، برای آنها بازسازی کنند.
سوم:
توجه به این نکته که چرا اساسا آمریکا به ایران نیاز دارد، نیز ضروری است. هدف آمریکا و در کل جهان غرب، مقابله با روسیه و چین و گرفتن فرصت ابرقدرت شدن از آنها است. یعنی ایران و یا اجزاء کوچکتر آن پس از تجزیه، باید نقش پیاده نظام آمریکا را در راه اندازی جنگهای نیابتی برای آنها ایفا کنند و با دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی در کشورهای آسیای میانه، این کشورها را گرفتار مشکلات داخلی کنند. طبیعتا هر کشوری وقتی میتواند هزینه تنش با همسایگان خود را بپذیرد که منفعت قابل لمسی وجود داشته باشد. ولی در شرایطی که آمریکایی ها به دنبال آن هستند، چنین تنش هایی فقط خسارت را به دنبال دارد.
چهارم:
روسیه با داشتن رتبه اول در ذخایر گاز و رتبه اول استخراج نفت، سعی دارد که رقبای دیگر را از میدان به در کند و بازار نفت و گاز را تحت کنترل خود بگیرد. حرکت های اخیر روسیه در انتقال گاز از طریق ترکیه برای فروش به اروپا حاکی از این است که آنها به ایران بجای یک شریک استراتژیک، به عنوان یک رقیب نگاه میکنند. آمریکا قصد دارد با کنترل نفت و گاز ایران و پائین نگه داشتن قیمت آن، بازار گاز را از انحصار روسیه به در آورد و با محروم کردن آنها از درآمد سرشار و اقتصاد پویا، جلوی ابرقدرت شدن آنها را بگیرد. چنین شرایطی اساسا به نفع ایران نیست. یعنی نفت و گاز ایران در حجم بالا فروخته شود، بدون اینکه درآمد قابل ملاحظه ای نصیب ایران شود. به علاوه ایران باید درآمد حاصله را فقط صرف خرید اسلحه برای درگیری با همسایگان خود کند.
جمع بندی:
این واقعیت که دولتمردان کنونی ایران تصور میکنند که میتوان با لبخند زدن به غربیها و سر میز مذاکره، معضلات اساسی را با غرب حل کرد و دشمنی ها را به همکاری و اتحاد تبدیل کرد، ورای خوش بینی است. اما از آن رو که این افراد نماینده یک جریان اجتماعی هستند، فکر میکنم باید تلاش بسیاری برای اطلاع رسانی انجام شود تا همه دریابند که سیاست "نه شرقی، نه غربی" واقع گرایانه ترین و عملگرایانه ترین گزینه پیش روست.
ممنون، تحلیل ارائه شده تحلیل بسیار واقع بینانه ای از وضع موجود رابطه ایران و آمریکا می باشد و به نظر می رسد که ایران در جریان مذاکرات هسته ای باید با احتیاط بیشتری عمل کرده و از خوش بینی افراطی اجتناب ورزد
باسلام،
از عنایت جنابعالی به این وبلاگ متشکرم
سلام
این بخش
""اگر واقعا آمریکایی ها عاقل و رئالیست بودند، باید از برقراری صلح و آرامش در کشورهای اسلامی حمایت میکردند و دست از حمایت از افراط گرایی و دمیدن در شعله های جنگهای داخلی آنها برمیداشتند، تا با تشکیل اتحادیه کشورهای اسلامی، مانند اتحادیه اروپا، و رشد اقتصادی آن بازار بزرگی برای خود درست میکردند ""
از صحبت های شما سوالی را در ذهن من به وجود اورد که با توجه به سابقه تمدن اسلامی که امریکایی ها از ان به خوبی مطلعند چطور باید چنین چیزی را عاقلانه بدانند در حالی که اگر چنین فرصتی به مسلمین بدهد بسیار فراتر از چین و روسیه را در مقابل خود خواهد داشت و در ضمن اسلام به عنوان دینی قدرتمند توجه تمام مردم امریکا را به خود جلب میکند و زمینه برای نابودی امریکا بیشتر فراهم میشود قطعا بیش از این که مسلمانان بازاری برای انها باشند خود به بازاری برای مسلمین تبدیل میشدند
سلام،
مشکلی که چین با دنیای اسلام دارد، به این خاطر است که چین هنوز رسما کمونیست است و به هیچ دینی اجازه فعالیت نمیدهد. روسیه هم تا زمانی که کمونیست بود همین مشکل را داشت. اما الان که رسما دولت آن مسیحیت ارتدوکس را به عنوان دین رسمی پذیرفته، مشکل عمده ای با اسلام ندارد و حتی از ایران خواسته که فعالیت خود برای نفوذ بر جمعیت مسلمان آنجا را زیاد کند. وهابی ها از آن جهت که در راستای سیاست غرب به دنبال مسئله سازی برای روسیه هستند، طبیعتا عکس العمل روسیه را برانگیخته اند.
مسلمین و علی الخصوص ایران مشکل ذاتی با غرب مسیحی ندارند. از نظر مذهبی در قرآن (مائده 82) مسیحی ها را دوست ترین افراد نسبت به مسلمین معرفی کرده است. از هر نظر دیگر هم که حساب کنید ایرانی ها و دیگر مسلمین ترجیح میدهند با غرب تجارت داشته باشند تا با چین و امثال آن. از نظر زیبائی شناسی هم غربیها به چشم ایرانیها زیباتر می آیند. نشانه آن هم این است که از هر ایرانی که بپرسید اسم چند تا هنرپیشه زیبای غربی را به یاد دارد. اما بعید میدانم کسی در ایران شیفته ریبایی یک چینی و یا آفریقایی شود. در خود آمریکا چنین نیست و افتخار دختران آمریکایی این است که دوست پسر سیاه داشته باشند. پس زمینه های طبیعی همکاری و ارتباط وجود دارد.
در دوره معاصر هیچیک از جریان های اسلامی به دنبال توسعه مرزهای اسلام و فتح سرزمین های کفر نیست و آنچه که می بینیم فقط به عنوان دفاع در مقابل تهاجم فرهنگی و نظامی غرب است. اگر غرب دست از دشمنی بردارد، هیچ کس در دنیای اسلام پیدا نمیشود که انگیزه ای برای فتح آمریکا داشته باشد. بنابراین جای نگرانی عمده ای برای غرب وجود ندارد.
کشورهای اسلامی آنقدر مسئله در بین خود دارند که با ادامه این وضع بعید است بتوانند اختلافات بین خود را حل کنند و به عنوان بلوک سیاسی و یک ابرقدرت برای دیگران تهدیدی محسوب شوند. گسترش مادیگری در خود مسلمین چنان است که آنها باید نگران حفظ دین خود در سرزمین خود باشند. این مادیگری در غرب به همین صورت است و بعید است که بشود به یکباره موجی از مذهب گرایی در آنجا راه انداخت که تهدید حیاتی برای نظام آمریکا ایجاد کند.
سلام
برداشت بنده از صحبتهای شما این است که شما معتقدید اگر ما کشورهای اسلامی را عاری از درگیریها و اختلافات و تهاجمات عمدی فرض کنیم اصلا امید ان نمیرود که
اسلامی نیرومند داشته باشیم . تا انجایی که من میدانم روزی همین اسلام تمام جهان را فتح خواهد کرد و البته پذیرفتن ولایت امام زمان(عج) و ظهور 313 تن فرد مخلص و قدرتمند لازمه ان است ولی ما دیدیم که در دوران تمدن اسلامی بدون وجود دو عامل بالا چقدر مسلمین پیشرفت داشتند و اتفاقا به کشورهای دیگر حمله میکردند و اگر امریکا فرصت چنین چیزی را به ما بدهد اتفاق دوم یعنی ظهور اسلام بی ولایت محتملتر است و قطعا خدا چنین اجازه ای نمیدهد و میشود گفت که این دشمنی شدید لازمه ی ظهور منجی است و در ضمن اگر امریکا حتی چنین چیزی را بخواهد ابلیس و یارانش نخواهند گذاشت.
ولی اگر فرض کنیم که تمدن اسلامی شکل بگیرد مطمئنا تمدن غیر ولایی مانند چیزی که در تاریخ مشاهده شد فقط مسیحیت و یهودیت را فعالتر میکند و دوباره جریان جنگهای صلیبی به راه خواهد افتاد بنابراین با این دیدگاه که شما گفتید به نفع امریکاست موافق نیستم و البته با این دیدگاه که شما عامل بی دینی مردم را مادیگری میدانید نیز موافق نیستم زیرا عامل بی دینی نپذیرفتن ولایت خدا و رسول و اولوالامر و زیر بار ولایت ابلیس رفتن است همان طور که در تاریخ مشاهده کردیم.
و میشود گفت مشکل همه ی خلقت نپذیرفتن ولایت از سوی جن و انس است و مشکل مشترک بین ما و ابلیس و جنیان همین مسئله کلیدی است و همین عامل باعث میشود که همکاری ابلیس و انسانها شکل بگیرد و همان طور که مشخص هست بنده با این دیدگاه شما که ابلیس و شیاطین انس را پشت این قضایا میبینید موافقم ولی با زاویه ی دید متفاوت!
ممنون
ضمن عرض سلام،
اصل مطلبی که دنبال بیان آن بودم این است که اگر آمریکا به معنی واقعی کلمه کاپیتالیست بود و منافع مادی را میخواست، باید به آرامش اوضاع در خاورمیانه کمک میکرد. اما دامن زدن به اختلافات مسلمین نشان میدهد که به دنبال جنگ مذهبی و نابودی اسلام هستند.
چنین چیزی سابقه تاریخی هم دارد. مثلا بعد از ظهور اسلام تاجران اروپایی استقبال زیادی از گسترش اسلام در آفریقا کردند. به این دلیل که هرجا که اسلام پا گذاشت، مردم آنجا مجبور به پوشیدن لباس میشدند و همین مطلب بازار بزرگی را برای محصولات اروپایی ها ایجاد میکرد.
برای ظهور یک بلوک اسلامی قوی که بتواند در صحنه بین المللی تاثیرگذار باشد، باید اول اختلافات بیم کشورهای اسلامی حل شود و بیم مذاهب مختلف تقریبی حاصل شود. با این اوضاع که هر یک از فرق به تکفیر دیگری مشغول هستند، طبیعتا چنین انتظاری صحیح نیست.