باسمه تعالی

در یکی از سایتهای ایرانی دیدم که چنین آورده بود:

نوجوان سیاه پوستی که تنها به واسطه ی رنگین پوست بودنش، یک نظامی آمریکایی جانش را می گیرد و من مانده ام که اسلحه ی آن نوجوان پلاستیکی بود و دوازده شلیک به سمت او روانه. که اگر سلاحش واقعی نیز می بود، یک تیر برای کشتنش کافی بود و بی شک می توان گفت که آن یازده تای دیگر از ناحیه کینه و نفرت شلیک شده و نه از سوی تفنگ !

این حرفها آدرس غلط دادن است، لذا لازم دیدم در این باره توضیحی ارائه کنم:

خشونت پلیس در آمریکا امری انکار ناپذیر است و اختصاص به نژاد خاصی ندارد. اینترنت پر از صحنه های تیراندازی پلیس آمریکا به افراد عقب افتاده، بیماران روانی، مستها، و کودکانی است که با هفت تیرهای پلاستیکی بازی میکنند. در این وبلاگ هم مواردی از این قبیل قبلا گزارش شده است. اما اینکه چرا چند مورد اخیر خشونت پلیس بر ضد سیاهان در همه خبرگزاری ها بازتاب داده میشود و با استفاده از آن احساسات عوام تحریک میشود، ماجرای دیگری دارد.

اصل داستان این است که دولت آمریکا با مشکلات داخلی جدی روبرو است و در این مورد قبلا مقاله ای در این وبلاگ نوشته بودم. بسیاری از این مشکلات راه حل ساده و سریعی ندارند و اگر این دمل ها سر باز کنند، بازسازی چهره آمریکا به عنوان ابرقدرت و کشور جهان اولی در بین جهانیان، کار ساده ای نخواهد بود. لذا ظاهرا دولت آمریکا سناریویی درگیری های نژادی را طراحی کرده است تا با دامن زدن به این درگیری ها، خشونت پلیس علیه سیاهان، بازتاب گسترده آن در رسانه ها، و تحریک افراد مطرح در جامعه به موضع گیری در این موضوع، همه انرژی مردم و علی الخصوص جوانان را به جای پرداختن به موضوعات مهمتر، به سمت درگیری های نژادی سوق دهد. دلیل آن هم این است که مساله درگیری های نژادی مساله ای قابل حل و کم عمق است. این روزها یکی از افتخارات دختران نوجوان سفید پوست آمریکایی این است که دوست پسری سیاه پوست داشته باشند. حسرت خیلی از نوجوانان سفیدپوست نیز این است که سیاه نیستند تا مورد توجه دیگران واقع شوند.

با این ترفند، اولا انرژی جوانان در اعتراضات به خشونت پلیس علیه سیاهان صرف میشود و انرژی کمتری برای تمرکز بر مسائل جدی تر میماند، و دوما اگر دمل های چرکین اصلی سر باز کنند، دولت آمریکا با این رویکرد که آنها هم به بیمایگی درگیری های نژادی هستند، تلاش خواهد کرد که بر روی آنها سرپوش بگذارد. در واقع برنامه دولت این است که درگیری های نژادی نقش سوپاپ اطمینان را در جامعه آمریکا بازی کند.

اما اینکه مشکلات اصلی جامعه آمریکا چیست، در اینجا بطور خلاصه اهم آنها را لیست میکنم:

  • مشکلات اقتصادی در حال از بین بردن طبقه متوسط و تبدیل جامعه به دو قطب اقلیت خیلی ثروتمند و اکثریت خیلی فقیر است. اگر درآمد مردم در سالهای 1950 با حال را مقایسه کنیم، قدرت خرید مردم تقریبا نصف شده است. در سالهای 1950 با 0.18 درآمد سالانه میشد هزینه تحصیل در دانشگاه فرزندان را تامین کرد، در حالی که اکنون این نسبت 4 برابر شده است. عملا جامعه آمریکایی هیچ نشانه ای از جهان اول بودن را ندارد و از بسیاری از کشورهای جهان سوم عقب تر است.
  • بدنه ارتش آمریکا به اوباما و دیگر دولتمردان آمریکا اعتماد ندارد و بارها نظامیان رده بالا اعلام کرده اند که تا سر حد کودتا و تخطی از دستورات فرماندهان، آماده مقابله هستند. بسیاری از اخراج هایی که در بین فرماندهان آمریکایی صورت میگیرد، نتیجه این عدم اطاعت آنهاست. البته معمولا این اخراج ها با بهانه های واهی فسادهای جنسی و امثالهم صورت میگیرد. به عنوان نمونه آدمیرال Timothy M. Giardina که فرمانده بخش مهمی از سلاح های هسته ای آمریکا بود، به جرم اینکه در کازینو 500 دلار چیپ های تقلبی برای بازی آورده است، دستگیر و اخراج شد. ادعا ندارم که این افراد چنین جرمهایی را مرتکب نمیشوند، اما نکته این است که نباید قضیه به همین سادگی باشد. آیا برای شما قابل باور است که در ایران، مدیر یک شرکت بزرگ نفتی را به جرم استفاده از خودکار دولتی برای یادداشت یک شماره تلفن شخصی، دستگیر و زندانی کنند؟
  • وجود میلیون ها مهاجر غیر قانونی باعث شده که بسیاری از مشاغلی که به شهروندان آمریکایی اختصاص داشت، از دست آنها خارج شود و آمار افراد شاغل پائین بیاید. البته آمار اعلام شده درصد بیکاران معمولا رقم پائینی را نشان میدهد، چون این رقم فقط شامل کسانی است که بطور فعال دنبال کار میگردند. در حالی که بسیاری از مردم پس از چند ماه کاملا ناامید میشوند و عملا از بازار کار خارج میشوند.
  • طبقه تحصیل کرده در آمریکا هزینه های بالایی برای تحصیل باید بپردازند. معمولا جوانان آمریکایی برای فارغ التحصیلی از دانشگاه چیزی حدود 100 هزار دلار و یا بیشتر را باید وام بگیرند. اما پس از فارغ التحصیلی شغلی که بتوانند با آن وام گرفته شده را بازپرداخت کنند، وجود ندارد. لذا اکثر آنان تا آخر عمر خود بدهی مربوط به تحصیل و تعهد پرداخت بهره آن را دارند. همین مطلب سرخوردگی عجیبی در بین آنها ایجاد میکند. جوانی که با هزاران آرزو به دانشگاه میرود تا یک زندگی معقول و مرفه را برای خود فراهم کند، پس از فارغ التحصیلی درمی یابد که بهترین شغلی که میتواند پیدا کند، کار در مک دونالد است و تا آخر عمر باید بهره بدهی مربوط به تحصیل را بپردازد. خود همین مطلب، عامل مهمی در طغیان بر علیه سیستم موجود است.
  • فساد گسترده در رهبری آمریکا و خرج های بیحساب در پروژه های بی ارزش، از چشم مردم دور نمیماند. مثلا در همان زمانی که شهر دیترویت ورشکسته است و حتی توان عرضه آب تصفیه شده لوله کشی به شهر را ندارد، سالانه صدها میلیون دلار کمک نظامی به اسرائیل داده میشود؛ و یا بیش از هفتصد پایگاه نظامی در سراسر دنیا دائر میشود که هر روز تعداد آنها رو به افزایش است. شکست پروژه هواپیمای F35 که خرج نهایی آن بیش از هزار میلیارد دلار برآورد میشود، از پیش برای همه روشن است، چون برای همه ثابت شده که این هواپیماها نه رادارگریز هستند و نه توان مقابله هوایی با جنگنده های قدیمی تر را دارند.