باسمه تعالی

اخیرا به بحثی درباره شبهات موجود درباره قرآن کشیده شدم و طرف بحث کتاب نقد قرآن نوشته نویسنده ای با اسم مستعار دکتر سها را معرفی کرد. البته مثل همیشه بحث از یک مطلب سیاسی شروع شده بود و در پایان همه تقصیرها به پای دین خدا و رسول او نوشته شد. بحث مذکور هم درباره عملکرد داعش بود که به بحث عقیدتی تبدیل شد.

ایکاش میشد یکبار برای همیشه این مطلب را روشن کرد که حساب عملکرد افراد از بحث های عقیدتی و فلسفی جدا است و مسئولیت برداشت هر فرد از یک موضوع عقیدتی و فلسفی تنها بر عهده خود اوست و برداشت افراد و عملکرد آنها را نمیشود به پای عقیده نوشت. داعشی ها مثل هر کس دیگر خودشان مسئول برداشتهای خود از اسلام و یا هر عقیده دیگری هستند و برداشت آنها را نباید به پای اسلام نوشت.

مخلوط کردن بحث فکری و عقیدتی با بحث سیاسی و رفتار افراد مانند آن است که کسی ادعا کند که قانون اساسی آمریکا همان چیزی است که مردم در محلات فقیر اطراف لس آنجلس یا نیواورلئان عمل میکنند. در حالی که این دو اساسا با هم تفاوت ذاتی دارند. ابزار بررسی کردن و رای دادن درباره هر کدام هم متفاوت است. قانون اساسی با کلمات بیان شده و با ابزارهای فکری و عقلی باید آن را بررسی کرد. در حالی که برای همه واضح است که مسئول رفتارهای مردم خودشان هستند و خیلی از آنها ممکن است از قانون مطلع نباشند و یا به آن توجه نکنند. فرض کنید کسی ادعا کند که "چون مردم در محلات فقیر رفتار خوبی ندارند، پس قانون اساسی آمریکا ایراد دارد و باید عوض شود"؛ آیا میتوانید این حرف را بپذیرید؟

برای همه واضح است که اگر قرار باشد در مورد یک مسئله کوچک مثل تقسیم ارث ناچیزی داوری شود، قاضی باید در فن قضاوت خبره و مجرب باشد. اما متاسفانه در مورد بحث های عقیدتی مانند شبهات وارده به قرآن که 1400 سال است بر سر اثبات و رد آن تلاش های جانکاهی انجام شده، براحتی همه خود را در جایگاه قاضی می بینند و آماده صدور حکم نهایی درباره آن هستند.

در طی این 14 قرن نبردهای سهمگین عقیدتی رخ داده و دانشمندانی بزرگ برای اثبات عدم اعجاز قرآن و یا دفاع از آن به میدان آمده اند و هنوز مطلب به اینجا نرسیده که یک طرف بتواند عدم اعجاز قرآن را ثابت کند و یا طرف دیگر بتواند حریف را از مطرح کردن شبهه های جدید ناامید کند. شخصا انتظار ندارم که چنین اتفاقی تا روز قیامت هم بیافتد. در چنین شرایطی چطور میشود انتظار داشت یک نفر بیاید و فقط ادعا کند که قرآن مبهم یا غیر منظم است و با همین ادعای عوامانه جنگی را که همه جنگاوران قدر در تاریخ نتوانسته اند پیروزی نهایی را در آن به سود خود ثبت کنند، خاتمه دهد و خود را فاتح بخواند؟ تصور اینکه بشود در دوره معاصر کتابی را پیدا کرد که شبهاتی را وارد کند که دیگر قابل جواب نباشد، تصور واقع بینانه ای نیست و اکثر آنچه که به عنوان شبهه مطرح میشود، حداقل صدها سال سابقه طرح دارد.

یکی از نکات جالب توجه شبهات در تاریخ این است که اکثر شبهات جدی را خود علمای اسلام، آن هم نه به قصد محکوم کردن، بلکه به قصد اینکه کسی برای آنها جواب پیدا کند، مطرح کرده اند. نمونه آن هم شبهه ابن کمونه است که برای صدها سال آنرا افتخارالشیاطین نامیده بودند. چون کسی نبود که جواب آنرا بداند و علمای دین عاجز از جواب بودند.

مخاطب شبهات وارد شده در کتاب فوق و همچنین کتابهایی مانند 23 سال علی دشتی عوام الناس هستند که در فن قضاوت خبره نیستند و به راحتی میشود آنها را به اشتباه انداخت. در حالی که در تاریخ شبهات بسیار عمیق تر و علمی تری که پاسخ آنها را نشود به راحتی ارائه کرد، وارد شده است.

شبهات این قبیل کتابها را میشود در این طبقه بندی ها گنجاند:

دسته اول: شبهاتی که فقط احساس بدی را در مخاطب ایجاد میکند.

از این گونه شبهات میتوان تکراری بودن مطالب در قرآن، کم محتوا بودن آن، بی نظمی قرآن، محیط زدگی آن، و مبهم بودن قرآن را نام برد. چنین شبهاتی هر چند تک به تک قابل جواب دادن است، ولی اساسا قابل طرح در محکمه نیست. چون مبنای آن احساس مطرح کننده شبهه است و برداشت شخصی او. واقعا در یک جمع علمی چطور میشود کم محتوا بودن یک متن را محک زد و ثابت کرد؟

اینگونه شبهه ها مثل یک بازی است که در کودکی شاهد آن بودیم که یک نفر میگفت که یک مرغ دارم که 3 تا تخم میگذارد. بعد دیگری میگفت چرا 3 تا؟ و جواب می شنید پس چند تا؟ نفر دیگر میگفت 5 تا و همین سئوال و جواب برای ساعتها میتوانست ادامه داشته باشد، بدون اینکه به جمع بندی مشخصی برسد. تنها خاصیت آن هم این بود که در پایان بازی تمام انرژی کودکان صرف شده بود و کسی حوصله شیطنت دیگر نداشت.

دسته دوم: شبهاتی که مبنای آن احمق و نادان فرض کردن مردم قدیم است

از این قبیل شبهات میشود موارد زیر را نام برد:

مردم قدیم زمین را مسطح فرض میکردند که روی شاخ گاو قرار دارد. بنابراین در قرآن هم زمین مسطح فرض شده

مردم قدیم فکر میکردند که نطفه بین دنده ها و ستون فقرات آدم درست میشود و قرآن هم همین مطلب را تایید کرده

مردم قدیم فکر میکردند که ستارگان چراغ هایی هستند که به سقف آسمان چسبیده اند

اینگونه تعابیر بیشتر توسط مستشرقین در بین مردم منتشر شده و دلیل آن هم ایجاد احساس حقارت راجع به تاریخ خود و احساس برتری تمدن غرب بوده است تا زمینه استعمار فراهم شود. اگر هر کس به شعور خودش رجوع کند در می یابد که این حرفها نمیتواند درست باشد. واقعا برای مردم قدیم هیچوقت پیش نیامده بود که کسی بیضه های خود را در اثر حادثه ای از دست بدهد و به تجربه دریابد که دیگر توان تولید مثل ندارد؟ کتیبه های سومری هم که در آن منظومه شمسی با دقت رسم شده حداقل 6000 سال عمر دارند و بنابراین علمای قدیم از وضعیت زمین و منظومه شمسی باخبر بوده اند.

در دوره معاصر هم بسیار افرادی را میشود یافت که به امور خرافی عقیده دارند و یا روایت رسمی علمی را قبول ندارند. مثلا بسیاری افراد هم اکنون هستند که زمین را توخالی و داخل آن را پر از سکنه میدانند و از این قبیل افراد حتی در بین اساتید دانشگاه های غربی نیز میتوان پیدا کرد. پیدا کردن چند نفر خرافاتی و یا جاهل نمیتواند به پای همه مردم یک عصر نوشته شود. در همین دوره معاصر علوم بسیاری وجود دارد که اکثریت قریب به اتفاق مردم فاقد آن هستند و در بسیاری از زمینه های علمی فقط تعداد انگشت شماری را میتوانید پیدا کنید که دارای آن علوم باشند. آیا میشود فقدان علم توسط اکثریت را به حساب عدم وجود علم گذاشت؟

دسته سوم: پیدا کردن مضامین آیات قرآن در کتب آسمانی دیگر و یا در شعر شعرا

اینگونه شبهات به دنبال این هستند که ثابت کنند که رسول الله معاذالله از روی کتب قدیمی تر نسخه برداری کرده و ایده هایی را که از قدیمی ترها شنیده در بین حرفهای خود مطرح کرده است. این گونه شبهات نیز قابل طرح در بین جوامع علمی نیست، چون قرآن خود را مصدق و تایید کننده کتب آسمانی قبلی دانسته و بنابراین باید به عنوان کتاب آسمانی تایید کننده قبلی ها، در بسیاری از مطالب با آنها مشترک باشد. از همین رو شاهدیم که مثلا در تورات و یا بهگوت گیتا مضامین سوره توحید وجود دارد. چنین امری را میتوان به عنوان شاهد صحت قرآن و نزول آن از جانب همان پروردگاری که بقیه کتب آسمانی را به پیامبران قبلی نازل کرده ذکر کرد و نه به عنوان شاهدی بر تقلب و نسخه برداری.

اگر در مباحث علمی و نظر دانشمندان قدیم، مطلبی مشابه آنچه قرآن بیان کرده پیدا شد، ادعای اینکه قرآن آن مطلب را از آنها ایده گرفته محکمه پسند نیست. شاید این امر نشانه این باشد که دانشمندان قدیمی تر با اطلاع از کتابهای آسمانی قبلی به علوم اصیل دست یافته بوده اند.

دسته چهارم: تفسیر آیات با کمک گرفتن از احادیث کم اعتبار و برداشت علمای قدیم از آنها

در بین این کتابهای شبهه کم بضاعت اینگونه تفسیرها زیاد دیده میشود. یعنی جایی که قافیه تنگ آید، حدیثی کم اعتبار و یا تفسیر یکی از مفسران قدیم را به عنوان اجماع علما دین مطرح میکنند و کل بحث را لجن مال میکنند. مثلا درباره داستان ذالقرنین در آیه 18:86 آمده که حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ که به این معنی است که وقتی ذالقرنین به سمت محلی که خورشید غروب میکند، میرفت و به نقطه مورد نظر خود رسید، از دید او و همراهانش محل غروب خورشید را در چشمه ای تیره میدیدند. آیه مذکور تصور ذالقرنین را بیان میکند و نقل یک تصور به معنی تایید آن نیست. اما در کتاب نقد قرآن که به حق کم مایه ترین کتابی بود که تا به حال در عمرم دیده ام، در تفسیر این آیه حدیثی درباره غروب خورشید در چشمه آورده و چنین ادعا کرده که لازمه این اتفاق برخورد خورشید با زمین است و لذا برداشت رسول الله از نحوه غروب خورشید غلط است. اینکه سطح شبهات و ایرادات وارده به قرآن تا بدین حد پائین آمده، و اینکه کسانی پیدا میشوند که خریدار حرفهای چنین کتابهای سخیفی باشند، واقعا تعجب برانگیز است.

دسته پنجم: تکیه بر مواردی که در دوره معاصر بر خلاف عرف شناخته میشود و احساسات مردم را جریحه دار میکند

بر هر عاقلی مسلم است که روابط حاکم بر هر جامعه را باید در ظرف زمانی و مکانی خودش بررسی کرد و نه با معیارهای هزار سال پیش و یا بعد از آن. در عصر رسول الله ازدواج با دختری که چهل سال جوانتر از آدم باشد کریه نبود. اگر این مطلب را هم در نظر بگیریم که بعضی از همان دخترها زنده به گور میشدند، شاید همین بهانه ازدواج راهی برای نجات جان آنها محسوب میشد. در مورد تایید برده داری نیز واضح بود که تغییر ساختار جامعه تنها با صدور یک حکم عملی نبود و لازم بود که این اصلاح به تدریج انجام شود. بنابراین نمیشود چنین مواردی را با معیار منشور حقوق بشر امروزی سنجید. دست زدن به چنین عملی فقط نشان از تعمد در تحریک احساسات عوام دارد.

دسته آخر: مواردی است که پس از خسته کردن جامعه هدف، به قصد لبریز کردن آنها از نفرت و کینه ارائه میشود

در اینگونه شبهه ها دیگر خیلی به مقدمات عقلی و شواهد و دلیل پرداخته نمیشود و فقط نقش سیاه نمایی دارند. نویسنده کتاب نقد قرآن چنین مطالبی را زیاد آورده و مثلا نوشته که دلیل دشمنی رسول الله با یهود، باسواد بودن آنها بوده است. واضح است که این فقط یک حدس است و هیچ سند و مدرکی برای آن قابل ارائه نیست. یا بر این تکیه کرده که اسلام آزادی های سیاسی مردم را به رسمیت نمی شناسد که واضحا به قصد سیاه نمایی مطرح میشود و ارزش طرح به عنوان شبهه را ندارد.

در پایان

قرآن راه ساده ای را برای راستی آزمایی وحی بودنش پیشنهاد میکند:

اگر هرکس یا هر گروهی توانست فقط یک سوره مانند یکی از سوره های قرآن بیاورد که مردم آنرا با اشتیاق بخوانند و پس از گذر نسل ها و چرخش ایام، نسل های بعدی هم همان متن را به عنوان متن قابل خواندن نگاه دارند، میتوان باور کرد که قرآن معجزه نیست و نوشته بشر است، چون بشر دیگری توانست متنی را بنویسد که همانند قرآن مورد توجه مردم واقع شود.

اما معجزه بودن قرآن این است که هنوز بعد از 1400 سال میلیون ها نفر پیدا میشوند که هر روز آنرا بخوانند و هنوز هیچ کهنگی در آن نیابند. نه در دوره معاصر و نه هیچ وقت دیگر هیچ کتابی یا رمانی یا قانون اساسی را نمیشود پیدا کرد که چرخش نسل ها باعث کم شدن توجه به آنها نشود.